شغل من بهعنوان یک کارمند زیردست رئیسم، مؤثر کردن اوست نه اصلاح کردن او!
پیتر دراکر
شغل من بهعنوان یک کارمند زیردست رئیسم، مؤثر کردن اوست نه اصلاح کردن او!
پیتر دراکر
این فیلم کوتاه ۱۲ دقیقهای با نام نشانهها (Signs)، با وجود کوتاه بودناش یکی از بهترین فیلمهایی است که به عمرم دیدهام. عاشقانهی عجیب دو جوان در میان سرگیجههای دایمی یک شهر شلوغ، که چگونه از راه دور و از طریق چند نشانهی ساده همدیگر را مییابند و به لطف امید و ایمان به همدیگر، دست آخر به هم میرسند.
فیلم چند نقطهی عطف بسیار جالب دارد: یکی جایی که اتاق دختر عوض میشود و پسر ناامیدانه به دنبال او میگردد، دیگری وقتی دوباره دختر را یک طبقه بالاتر پیدا میکند (و چقدر خندههای هر دوشان دیدنی است!) و دیگری صحنهی آخر و وصال عاشق و معشوق!
دیدن این فیلم را از دست ندهید.
پ.ن. لینک دانلود فیلم مستقیم است و نیازی به فی*لتر*شکن نیست.
ای دل همه رفتند و تو ماندی در راه
کارت همه ناله بود و بارت همه آه
کوتاه کنم قصه که این راه دراز
از چاه به چاله بود و از چاله به چاه …
قیصر امینپور
دارم کافکا در کرانه ی هاروکی موراکامی را می خوانم و لذت می برم. فضای غریب قصه و تفسیرهای نفسگیر موراکامی از زندگی، واقعا جذاب است. چند سطری را از میان این کتاب تا اینجا که حدود یک سوم این کتاب ۶۰۰ صفحهای را خواندهام، برگزیدهام که اینجا مینویسم:
ـ مسئولیت ما از قدرت تخیل شروع میشود. درست همانطور است که ییتس [شاعر ایرلندی] میگوید: مسئولیت از رؤیا آغاز میشود. این موضوع را وارونه کنید، در این صورت میشود گفت هر جا قدرت تخیل نباشد، مسئولیتی در بین نیست … (ص ۱۸۰)
ـ در زندگی وقتهایی هست که اینجور عذر و بهانهها [بلد نیستم یا مهارت ندارم] کاربردی ندارد. موقعیتهایی که هیچ کس عین خیالاش نیست به درد کاری که میکنی میخوری یا نه … (ص ۱۹۳)
ـ فقط یک جور سعادت هست، اما بدبختی هزار شکل و اندازه دارد. به قول تولستوی سعادت یک تمثیل است، اما بدبختی داستان است. (ص ۲۱۳)
ـ در زندگی هر کس یک جا هست که از آن بازگشتی در کار نیست. و در موارد نادری نقطهای است که نمیشود از آن پیشتر رفت. و وقتی به این نقطه برسیم، تنها کاری که میتوانیم بکنیم این است که این نکته را در آرامش بپذیریم. دلیل بقای ما همین است. (ص ۲۱۸)
جا را باز میگذارم برای بیشتر نوشتن از این شاهکار.
فرقی نمیکند در یک سازمان مشغول کار باشید، دانشجو باشید یا در خانواده نقشی را برعهده داشته باشید. همه جا شما مشغول انجام کارهایی هستید که خروجیهایی دارند. عملکرد چیست؟ خروجی کار شما! و هر جا خروجی وجود داشته باشد بحث سنجش و ارزیابی آن هم پیش میآید: ارزیابی عملکرد، سنجش میزان فاصلهی این خروجیها است با هدفها و بایدها (وضعیت واقعی در برابر وضعیتی که باید به وجود میآمده.)
من اینجا خیلی با روش سنجش عملکرد کاری ندارم. میخواهم به شما نشان بدهم که عملکرد از چه اجزایی تشکیل میشود تا بتوانید با تغییر آنها، عملکرد خودتان را بهبود بخشید. اینجا ما سه فرمول ساده داریم:
عملکرد = توانایی × انگیزش (به معنای تلاش)
در این فرمول داریم:
توانایی = استعداد × آموزش × منابع
انگیزش = تمایل × تعهد
جالب است که از اجزای عملکرد، تنها دو عامل از دست ما بیرون است: استعداد و منابع؛ و سایر اجزا، تا حدود زیادی در اختیار خود ماست. هر چند تمایل را ممکن است بتوان به عوامل انگیزشی سازمان نیز مرتبط کرد، اما به نظرم اگر واقعا کارمان را دوست داشته باشیم تمایل هم خود به خود پدید میآید. تعهد هم کاملا یک موضوع اخلاقی است. میماند آموزش که به نظر میرسد مهمترین شاخص بهبود عملکرد انسان باشد: یاد گرفتن!
خیلی وقتها فکر میکنم که بزرگترین دلیل عملکرد ضعیف من در بخشهایی از زندگی کاریام ندانستن است و بس! من نمیدانم که چطور باید کاری را انجام داد، تئوری مربوط به موضوعی را نمیدانم، کارفرما از من انتظاری دارد که یا بلد نیستم انجام بدهماش و یا بدتر از آن اصلا آن موضوع را نشنیدهام! و … این اواخر برای کاری مشغول جمعآوری لیستی از دانشهای مورد نیاز یک مشاور مدیریت بودهام و مدام دراین حیرت که: تا بدین جا رسید دانش من / که بدانم همی که نادانم!
برای بهبود عملکردمان چارهای نداریم جز اینکه یاد بگیریم و یاد بدهیم، کتاب و مجله و مقاله مرتبط با کارمان را بخوانیم واز اینترنت به جای گودربازی (رونوشت به خودم) استفادهی مفید بکنیم. این عملیترین راهحل بهبود عملکرد ما در زندگیمان است. خلاصه اینکه باید یاد بگیریم تا بهروز باشیم!
نسل امروز نسلی است که برخلاف نسلهای پیشین، بیشتر براساس رؤیاهایاش زندگی میکند تا حافظهاش (یعنی برای آینده زندگی میکند نه در فکر دیروز.)
(نقل به مضمون از مقدمهی خانم دکتر فریبا لطیفی بر کتاب آیندهی مدیریت ـ نوشتهی گری همل)
اگر وبلاگ من را دنبال کرده باشید، حتما دیدهاید که یکی از دغدغههای اصلی من نوشتن در مورد چیزی است که آن را حرفهای بودن مینامم؛ یعنی بایدها و نبایدهای زندگی ما در سازمان. چند مطلب هم در این زمینه نوشتهام که بخشی براساس تجربیات خودم بوده است و برخی دیگر را نیز از این سو و آن سو ترجمه کردهام.
خوشحالام که این کار ـ یعنی نوشتن در مورد تجربیات کاری افراد برای استفادهی دیگران ـ دارد در فضای وبلاگنویسی فارسی گسترش مییابد. با توجه به سه نکتهی زیر:
۱٫ ما رسانهی تأثیرگذاری در فضای مجازی نداریم که به فوت و فنهای مدیریت بپردازد و به زبان ساده مسائل کاربردی را برای استفادهی همگان بیان کند (چیزی مثل مدل وبلاگهای هاروارد)؛
۲٫ وبلاگنویسهایی که در زمینهی مدیریت مینویسند معمولا وبلاگشان را با یک مجلهی تخصصی اشتباهی میگیرند و مطالب طولانی و تئوریک و در بسیاری موارد غیر کاربردی را مینویسند (تازه اگر کپی پیست نکرده باشند)؛
۳٫ مهمتر ازهمه اینکه خوانندگان مطالب در دنیای مجازی به خواندن مطالب سرگرمکننده و غیرکاربردی عادت کردهاند،
به نظرم هر نوشتهای که به آدمها بگوید باید در سازمان چطور زندگی و کار کنند (چه در سطح مدیران و چه در سطح کارشناسان) یک قدم بزرگ برای ترغیب آدمها به اشتراکگذاری تجربیاتشان با دیگران از یک سو و علاقهمند کردن کاربران دنیای مجازی فارسی به خواندن مطالب کاربردی است و باید از آن استقبال کرد و کمک کرد تا افراد هر چه بیشتری آن را ببینند. کاری که من سعی میکنم از این پس تا حد توانم انجام بدهم.
امروز در گودر به این مطلب برخوردم که یک آقای سردبیر دربارهی تجربیات مدیریتی خود نوشته است. برخی از نکاتاش واقعا برای من جدید و جالب بود. پیشنهاد میکنم چند دقیقهای وقت بگذارید و این مطلب را بخوانید.
در این زمینه این مطالب قبلی من هم احتمالا به دردتان بخورد:
معرفی کتاب: شرکت سهامی حیوانات
اگر با چند بار سوال کردن جوابتان را نگرفتید، مطمئن باشید یا سؤالتان مشکل دارد یا اینکه اصلا خودتان هم نمیدانید دارید در مورد چه موضوعی سؤال میکنید!
خدایا به عقلای ما (البته در صورت وجودشان!) فرصت فکر کردن بده!
«من نمیخواستم این کار رو بکنم؛ تو مجبورم کردی!» «من گفتم این غذا رو بخوریم، تو خواستی این غذای جدید را امتحان کنی!» احتمالا با چنین گزارههایی در زندگی روزانهیمان زیاد روبرو شدهایم و بارها خودمان هم آنها را به کار بردهایم! متخصصان روانشناسی اجتماعی میگویند بیان چنین گزارههایی نشان آن است که شما در یکی از مهارتهای ارتباطی ضعف دارید: جسارت!
ارتباط جسورانه وقتی روی میدهد که شخصی تلاش میکند حقوق خود را بدون آسیب دیدن به دیگران به دست آورد. این نوع ارتباط با درک و پذیرش اینکه هر کسی حق انتخاب و کنترل زندگی خود را دارد آغاز میشود. فرد جسور به جای فکر کردن، دست به عمل میزند! (چنانکه خیلی از مشکلات انسانها به همین دلیل به وجود میآیند که ما بلد نیستیم جسور باشیم!) خیلی وقتها گفتن یک «نه» ساده میتواند ما را از بسیاری مشکلات در آینده نجات دهد؛ چیزی که معمولا با نمیتوانم و نمیشود نگفتناش را توجیه میکنیم!
خوب حالا اگر فهمیدیم جسور نیستیم، چطور این مشکل را حل کنیم؟ راهحل به خاطر سپردن اصول رفتار جسورانه است که در ادامه به آنها اشاره میکنیم:
۱٫ مردم غیبگو نیستند؛ باید آنچه را میخواهید به صراحت به آنها بگویید.
۲٫ عادت، بهانهی انجام هر کاری نمیتواند باشد. وجود الگو به معنای عدم امکان ایجاد تغییر نیست!
۳٫ شما نمیتوانید دیگران را خوش حال کنید. شما میتوانید خودتان را خوشحال کنید؛ درست مثل دیگران که میتوانند خودشان را خوشحال کنند!
۴٫ قبول کنید که همیشه این احتمال وجود دارد که رفتار شما از سوی مخاطبین شما (از اعضای خانواده و دوستان گرفته تا همکاران و مشتریان) تأیید نشود. این مسئله هیچ ربطی به شخصیت و جایگاه شما و به بیان بهتر آن کسی که هستید، ندارد.
۵٫ هر موقع تمایل به گریز و فرار و از انجام کاری یا گفتن چیزی داشتید، از خود بپرسید: «بدترین چیزی که ممکن است برای من پیش بیاید چیست؟» قبل از ترسیدن، عواقب آن کار را مشخص کنید. اگر عواقب منفی آن بر مزایای آن غلبه داشت، آن کار را نکنید (عملا میبینید که خیلی وقتها عواقب کار آنقدر که فکر میکردید بد نیستند!)
۶٫ قربانی نباشید؛ به دیگران اجازه ندهید برای شما تصمیم بگیرند. به خود بگویید: «من آنقدر قدرت دارم که کسی حق ندارد از من سوء استفاده کند.» (فقط لطفا جوگیر نشوید و از روی احساس قدرت زیاد، کسی را قربانی نکنید!)
۷٫ نگرانی در مورد چیزی آن را تغییر نمیدهد؛ بلکه باید کاری کرد.
۸٫ شما در جهت خیر و سعادت خود تلاش بسیاری میکنید. اگر کسی این موضوع را قبول ندارد، مشکل او است و نه شما. شما در مورد اعمال و رفتار خود باید فقط به یک نفر پاسخ دهید: شخص شخیص خودتان! (البته لطفا نصیحتهای منطقی را بپذیرید!)
۹٫ اگر قصد دارید جسور باشید، به عواقب آن خوب فکر کنید. به هر حال هر عملی را عکسالعملی است مساوی و در جهت مخالف! بنابراین انتخاب جسور بودن احتمالا بستگی دارد که آن عکسالعمل از نتیجهی این عمل قویتر باشد یا نه.
در انتها امیدوارم که بتوانیم در عین جسور بودن، اعتماد به نفس زیادی هم نداشته باشیم؛ چیزی که متأسفانه در ایران امروز و بهویژه در محیطهای کاری مهندسی، گوهری نایاب است.
(برگرفته از کتاب: مدیریت ارتباطات؛ نوشتهی: روی. ام. برکو و همکاران؛ ترجمهی دکتر سید محمد اعرابی و داوود ایزدی؛ انتشارات دفتر پژوهشهای فرهنگی؛ صص ۲۱۶-۲۱۲؛ با اندکی! تغییر)