۷ روش برای شادتر بودن در محیط کار

علی نعمتی شهاب

نوشته‌ی: جف استیبل / ترجمه‌ی: علی نعمتی شهاب

چرا شاد نیستیم؟ از نظر لغوی ریشه کلمه شادی در زبان انگلیسی، کلمه‌ ایسلندی happ است که به معنی خوش‌شانسی یا شانس است. اما آیا ریشه‌ی شاد نبودن ما نیز در تصادفی بودن شادی است؟

دالایی لاما ـ به‌عنوان مردی شاد و زیرک ـ در کتاب خود “هنر شاد بودن: مرجعی برای زندگی” می‌گوید که شادی تنها با تمرین دادن ذهن حاصل می‌شود. خوب پس این هم یک فهرستِ تمرین‌ِ پیشنهادی برای شاد بودن:

  1. لبخند بزنید: لبخند زدن مستقیما با شاد بودن در ارتباط است. در بلندمدت مغز میان لبخند زدن و شاد بودن رابطه برقرار می‌کند. باور نمی‌کنید؟ این را امتحان کنید: لبخند بزنید (یک لبخند بزرگ!) و تلاش کنید در مورد یک موضوع ناراحت‌کننده فکر کنید: در این حالت یا لبخند را کنار می‌گذارید یا آن فکر ناراحت‌کننده را!
  2. نگرانی را متوقف کنید: نگرانی یکی از به‌ترین ویژگی‌های بشر است. نگرانی احساسی است که پشتِ سرِ آینده‌نگری، برنامه‌ریزی و پیش‌بینی قرار دارد. ما نگران می‌شویم؛ چون برخی پیشامدهای آینده نامشخص هستند و این احساس، راهنمایی است برای ما تا شروع به فکر کردن درباره‌ی شیوه برخورد با آن پیشامدها کنیم. مشکل این‌جا است که ما درباره‌ی چیزهایی که خارج از کنترل ما هستند زیاد فکر می‌کنیم (مثلا اوضاع اقتصادی کشور.) نگرانی یکی از علل اصلی بیماری‌های روانی است. بنابراین یک نفس عمیق بکشید و نگرانی را از خودتان دور کنید!
  3. یک زنگ تفریح به خودتان بدهید: زنگ تفریح‌ها فرصت مناسبی را برای تأمل کردن فراهم می‌آورند . اغلب، در چنین زمان‌هایی است که ایده‌های برتر و عمیق‌ترین ادراکات بشری پدیدار می‌شوند.
  4. کارها را از روش متفاوتی انجام دهید: بخشی از مشکلات کاری برای بسیاری از افراد ملال و خستگی است. ما به یک روش انجام کار که از ابتدای انجام یک کار یاد گرفته‌ایم می‌چسبیم و آن را بارها و بارها انجام می‌دهیم. اشتیاق خود را به کار، با انجام دادن آن از یک روش متفاوت بازگردانید. همه‌ی تلاش خود را برای یاد گرفتن، برای رشد کردن و برای به چالش کشیدن خود به کار بگیرید. مسئولیت بیش‌تری بپذیرید یا تلاش کنید کارهایی را انجام دهید که روزی فکر می‌کردید هرگز موفق به انجام آن‌ها نخواهید شد. حتی اگر مسئولیت‌پذیری‌تان خیلی به شما اجازه انعطاف‌پذیری را نمی‌دهد، دیدگاه متفاوتی را نسبت به مسئولیت‌های کنونی‌تان اختیار کنید.
  5. مدیریت را متوقف کنید و رهبری را آغاز کنید: اگر شما مدیر هستید، به یافتن راه‌هایی برای انگیزش و تهییج کارکنان‌تان نیازمندید. چگونه؟ ذهن آن‌ها را گسترش دهید. تیم‌ خودتان را با دادن مسئولیت‌های بیش‌تر، قدرت بیش‌تر تصمیم‌گیری و خودگردانی بیش‌تر تقویت کنید. یک نکته‌ی به همان اندازه مهم، جامع‌نگری است: آن‌چه در شرکت به‌عنوان یک موجودیت کلان رخ می‌دهد را بیان کنید و در کارکنان‌تان دیدگاه گسترده‌تری نسبت به این‌که چگونه کارهای آن‌ها کل کسب و کار را تحت تأثیر قرار می‌دهد ایجاد کنید.
  6. تفویض اختیار کنید: یکی از مخرب‌ترین و ضد بهره‌ورترین محصولات فرعی عصر کوچک‌سازی، ترس است ـ بسیاری از مدیران از این می‌ترسند که انجام چنین کاری آن‌ها را در سازمان کهنه و به‌دردنخور سازد! من خبرهای بدی برای شما دارم: اگر این طور فکر می‌کنید، واقعا کهنه و به‌دردنخور هستید! کنترل دایمی برای کسب و کار شما و البته سلامت جسمی و روحی شما مضر است. به‌ترین ره‌بران معمولا برای کارکنان‌شان به‌تر، زیرک‌تر و باظرفیت‌تر از واقعیت وجودی‌شان به نظر می‌آیند.
  7. از کارتان لذت ببرید: خوب این هم چند تا توصیه در این زمینه: اگر کاری را که انجام می‌دهید دوست ندارید، انجام‌اش را متوقف کنید. زندگی کوتاه‌تر از آن است که آدم در آن سرگرمی نداشته باشد. من به کاری که انجام می‌دهم عشق می‌ورزم و وقتی عشقم ته کشید، دیگر آن کار را نمی‌کنم. حتی در این دوران سخت اقتصادی، شما هواخواهان زیادی را در میان کافرمایان خواهید داشت اگر در کارتان واقعا خوب باشید ـ و البته بتوانید آن را با لبخندی بر لبان‌تان انجام دهید!

منبع

دوست داشتم!
۱

یک طرح ۱۸ دقیقه‌ای برای مدیریت روز کاری‌تان

علی نعمتی شهاب

نوشته‌ی: پیتر برگمان / ترجمه‌ی: علی نعمتی شهاب

دیروز با بهترین خیال‌های‌اش شروع شد: من صبح با یک احساس مبهم در مورد این‌که باید به چه چیزی دست یابم وارد دفترم شدم. سپس روی صندلی نشستم و رایانه‌ام را روشن کردم و میل‌های‌ام را چک کردم. دو ساعت بعد و بعد از خاموش کردن چند آتش‌سوزی، حل کردن مسائل دیگران و درگیر شدن با هر چیزی که از طریق رایانه‌ام و تلفن به سمت من پرتاب شد؛ من به سختی می‌توانستم به یاد بیاورم که اول که رایانه‌ام را روشن کردم قصد داشتم چه کاری را انجام بدهم! من قربانی کمین‌گاه دشمن شده بودم؛ ولی در عین حال چیزهای بیش‌تری می‌دانستم …

وقتی مدیریت زمان تدریس می‌کنم؛ اغلب با سؤال‌هایی مانند این‌ها کارم را شروع می‌کنم: چند نفر از شما زمان زیادی دارد که برای انجام کارهای‌اش در آن زمان، کافی نیست؟ در ده سال گذشته حتی یک نفر هم دست‌اش را بالا نبرده است!

این بدان معنا است که ما هر روز را با دانستن این‌که قصد نداریم امروز کارهای‌مان را کامل کنیم شروع می‌کنیم. بنابراین این‌که چگونه زمان‌مان را مصرف می‌کنیم یک تصمیم استراتژیک است. و به همین دلیل است که این ایده خوبی است که یک ” فهرست کارهای ضروری برای انجام شدن (To-Do List)” و یک “فهرست کارهای نادیده انگاشته شده (Ignore List)” درست کنیم. سخت‌ترین چیزی که باید روی آن تمرکز داشته باشیم، خودمان هستیم.

با این حال حتی با داشتن چنین فهرست‌هایی، چالش اصلی اغلب، اجرای آن‌ها است. چگونه می‌توانیم به یک طرح بچسبیم وقتی که چیزهای زیادی آن را تهدید به انحراف می‌کنند؟ چگونه می‌توانید بر کارهای محدود و مهم تمرکز کنید وقتی چیزهای زیاد توجه شما را به خود می‌طلبند؟

ما به یک ترفند نیازمندیم.

جک لالین ـ مربی بد‌سازی ـ همه چیز را در مورد ترفندها می‌داند؛ وی برای دستبند زدن به خودش و سپس شنا کردن مسافت یک مایلی یا بیش‌تر همراه با کشیدن قایق‌های بزرگی که مملو از آدم‌ها هستند معروف شده است! با این حال او چیزی فراتر از یک شومن است. وی چند دستگاه‌ تمرین بدنسازی از جمله دستگاهی که دارای قرقره‌‌ها و وزن‌های قابل انتخاب است، ابداع کرده که در تمام باشگاه‌های بدن‌سازی دنیا استفاده می‌شود. و شوی معروف تلویزیونی او “شو جک لالین” با پخش در ۳۴ سال طولانی‌ترین برنامه بدن‌سازی تلویزیونی بوده است.

هیچ یک از ویژگی‌ها یا کارهای جک مرا تحت تأثیر قرار نداده است؛ البته جز ترفندی که به نظر من قدرت واقعی او در آن پنهان است: آیین‌ِ کاری او.

در ۹۴ سالگی او هنوز دو ساعت اول روز کاری‌اش را به تمرین کردن می‌پردازد: ۹۰ دقیقه وزنه‌ زدن و ۳۰ دقیقه شنا یا پیاده‌روی. هر روز صبح او نیاز به انجام چنین کارهایی دارد تا به اهداف‌اش برسد: در تولد ۹۵ سالگی‌اش او قصد دارد از ساحل کالیفرنیا تا جزیره سانتا کاتالینا شنا کند که فاصله‌ای حدود ۲۰ مایل دارند. هم‌چنین او شیفته گفتن این جمله است که: ” من قصد مردن ندارم چون تصویر من را در جامعه خراب می‌کند!”

بنابراین او هم‌چنان استوار و اندیشمندانه به سمت اهداف‌اش گام بر می‌دارد. او از سلامتی‌اش مراقبت می‌کند و آن را در برنامه کاری‌اش گنجانده است.

مدیریت زمان نیز نیازمند انجام آیین‌ی است؛ البته نه به سادگی داشتن یک فهرست یا یک احساس مبهم در مورد اولویت‌های‌مان! این کارها استوار و اندیشمندانه نیستند. مدیریت زمان نیازمند انجام به صورت یک فرایند مداوم است که بدون توجه به این‌که چه چیزی ما را بر روی اولویت‌های‌مان در طول روز متمرکز نگاه می‌دارد آن را دنبال کنیم.

فکر می‌کنم می‌توانیم این فرایند را در سه گام که کم‌تر از ۱۸ دقیقه در ۹ ساعت کاری‌مان طول می‌کشد انجام دهیم:

گام اول (۵ دقیقه) ـ برنامه‌ریزی روز کاری: قبل از روشن کردن رایانه‌تان پشت میزتان بنشینید و تصمیم‌ بگیرید چه کارهایی آن روز کاری را تا حد بسیار زیادی موفق می‌کنند. تصمیمات‌تان را روی یک برگه کاغذ بنویسید. سؤال این است: به صورت واقع‌بینانه چه کارهایی را می‌توانید کامل کنید که بر پیشبرد دستیابی به اهداف‌تان تأثیرگذار بگذارند و به شما امکان داشتن احساس بهره‌ور و مفید بودن روز کاری را بدهند. آن کارها را بنویسید.

در مرحله بعد بسیار مهم است که کارهایی که در مرحله قبل تعیین شده‌اند را به صورت بسته‌های زمانی برنامه‌ریزی و زمان‌بندی کنید؛ به شکلی که سخت‌ترین و مهم‌ترین کارها در ابتدای روز انجام شوند. منظور من از ابتدای روز کاری ـ در صورت امکان ـ حتی پیش از چک کردن میل‌های‌تان است. اگر تمام کارهای موجود در فهرست‌تان در تقویم کاری‌تان جا نمی‌گیرند آن‌ها را اولویت‌بندی کنید. تصمیم‌گیری در این زمینه که در چه زمانی و در کجا قصد دارید کاری را انجام دهید، قدرت بسیار زیادی را به شما می‌دهد.

در یک تحقیق که در آن معتادان دارو (می‌توانید افرادی با استرس بیش‌تر از آن‌ها پیدا کنید) موافقت کردند در زمان قطع دارو مطلبی را قبل از ساعت ۵ بعدازظهر بنویسند. در یک روز خاص ۸۰% کسانی که گفته بودند کی و کجا آن مطلب را می‌نویسند، آن را نوشته بودند. هیچ یک از سایر افراد این کار را نکرده بودند.

اگر می‌خواهید یک کار را انجام دهید، تصمیم‌ بگیرید که چه زمانی و در کجا قصد دارید آن را انجام دهید. در غیر این صورت، آن کار را از لیست‌تان خارج کنید!

گام دوم (یک دقیقه در هر ساعت) ـ تمرکز دوباره: ساعت، تلفن یا رایانه‌تان را طوری تنظیم کنید که در هر ساعت یک بار به شما هشدار بدهد. وقتی هشدار را دریافت کردید، یک نفس عمیق بکشید، به فهرست‌تان نگاه کنید و از خودتان بپرسید آیا ساعت قبل را به صورت بهره‌ور و مفید گذرانده‌اید یا خیر؟ سپس به تقویم‌تان نگاه کنید و به این فکر کنید که چطور می‌خواهید ساعت بعدی‌تان را بگذرانید. زمان روز کاری‌تان را ساعت به ساعت مدیریت کنید. اجازه ندهید که ساعت‌ها شما را مدیریت کنید!

گام سوم (۵ دقیقه) ـ مرور: رایانه‌تان را در ۵ دقیقه آخر کارتان خاموش کنید و روز کاری‌تان را مرور کنید. چه کارهایی کردید؟ بر روی چه چیزهایی تمرکز داشته‌اید؟ در کجاها از کارتان منحرف شده‌اید؟ چه درس‌هایی یاد گرفته‌اید که به شما برای بهره‌ور بودن در روز کاری بعد کمک می‌کنند؟

قدرت آیین‌‌ها در پیش‌بینی‌پذیر بودن آن‌ها نهفته است. شما کارهای مشابه را از راهی مشابه و به صورت مداوم انجام می‌دهیم. در نتیجه پی‌آمد یک آیین قابل پیش‌بینی است. اگر شما نقطه تمرکزتان را سنجیده و هوشمندانه انتخاب کنید و به صورت استوار و ثابت‌قدم نقطه تمرکزتان را به خودتان یادآوری کنید، متمرکز باقی خواهید ماند. به همین سادگی!

این آیین خاص البته به شما در عبور از کانال انگلیس در حال کشیدن کشتی با دستان بسته کمک نمی‌کند. اما ممکن است به شما در داشتن احساس بهره‌وری و موفق بودن در زمان ترک محل کارتان در پایان روز کاری کمک کند.

و در پایان روز، بررسی کنید که آیا اولویت‌ دیگری وجود ندارد؟

منبع

دوست داشتم!
۳

گیک اند پوک ـ نابغه‌ی کمیک‌های آی‌تی

علی نعمتی شهاب

طنز و کاریکاتور، خیلی وقت‌ها به‌ترین زبان برای بیان موضوعاتی هستند که اگر جدی گفته شوند؛ نه تنها تأثیری ندارند، بلکه ممکن است جنجال و دعوا و دل‌خوری پیش بیاید. طنز چون اساس‌اش بر تلنگر زدن بر آدم‌ها در عین جدی نبودن است، به‌ترین سلاح برای مبارزه با کژی‌ها و زشتی‌ها در هر حوزه‌ای زندگی بشر است.

مدت‌ها است قصد دارم که به بهانه‌ای وبلاگ Geek and Poke را معرفی کنم. گیک اند پوک، کاریکاتوریستی است که کاملا بر روی صنعت آی‌تی و حاشیه‌های‌اش ـ به‌ویژه آن‌چه در پروژه‌‌های برنامه‌نویسی و مشاوره می‌گذرد ـ متمرکز است. هر کاریکاتور جدید گیک اند پوک به باور من، کشف جدیدی در زمینه‌ی اشکالات کارهایی است که ما فعالان صنعت آی‌تی انجام می‌دهیم و بسیاری‌شان را هم خودمان می‌دانیم و به روی مبارک نمی‌آوریم! شاید این طوری با افشای این اشکالات، ما دیگر مجبور شویم که آن‌ها را برطرف کنیم.

نکته‌ی جالب در مورد کارهای گیک اند پوک، شباهت عجیب آن‌ها به فضای کاری ما ایرانی‌ها است، و این‌که این اشکالات در فضای کاری حرفه‌ای و بسیار پیش‌رفته‌تر غرب نسبت به ایران وجود دارند؛ آدم را امیدوار می‌کند که خیلی هم در این حوزه‌ها عقب نیستیم (خودتحویل‌گیری از نوع ایرانی) و شاید اگر بخواهیم، بتوانیم در حوزه‌هایی خاص در کار توسعه‌ی سیستم و مشاوره محصولات قابل قبولی در سطح جهانی نیز عرضه کنیم (حالا اگر آخرش معلوم نشود که خود این کاریکاتوریست ایرانی است!) چیز دیگری هم در کارهای این کاریکاتوریست برای من جالب است و آن، تسلط او به واژه‌های کلیدی و اصطلاحات دنیای فناوری اطلاعات است.

بهانه‌ی معرفی گیک اند پوک، کاریکاتور امروزش بود و به‌ویژه، نتیجه‌گیری اخلاقی‌اش. ببینید و از آن جمله‌‌ی آخرش لذت ببرید که وصف حال نه فقط ما آی‌تی کاران که کل کشور ما است: The Fools With The Tools Make The Rules!

دوست داشتم!
۰

Blog action day 2010: Clean water for the world

علی نعمتی شهاب

همان‌طور در پست لینک‌های هفته‌ی شماره‌ی ۸ قبلا اطلاع‌رسانی کرده بودم، امروز یعنی روز ۱۵ اکتبر، روزی است که در آن قرار است وبلاگ‌نویسان جهان برای جلب توجه جهان به اهمیت تأمین آب آشامیدنی سالم برای همه‌ی انسان‌های روی کره‌ی زمین، در وبلاگ‌شان بنویسند. من هم برای شرکت در این برنامه ثبت‌نام کرده بودم که بر این اساس در این مورد می‌نویسم.

با وجود این‌که این روز، برای یادآوری وضعیت ناسالم آب در سراسر دنیا است؛ اما من نمی‌توانم محرومیت‌هایی را که با چشم‌های خودم در کشور دیده‌ام فراموش کنم و به سراغ محرومیت‌های مردم دیگر نقاط جهان بروم. چند تصویر تلخ از این محرومیت‌ها که با چشم‌های خودم دیده‌ام:

  • دوران کودکی و نوجوانی در همین کرج؛ بیخ گوش تهران: آب سد کرج به هیچ خانه‌ای در شهر کرج نمی‌رسد؛ چون تهرانی‌ها واجب‌ترند! در ۲۴ ساعت مجموعا ۶ ساعت آب وصل است و خانه‌های نقلی محل، اگر تانکر نداشته‌ باشند در طول روز در تشنگیِ آب می‌سوزند.
  • سال ۱۳۸۳ ـ سفر اول به خوزستان: آب آشامیدنی سالم در تقریبا هیچ نقطه‌ای از استان خوزستان وجود ندارد. مجبوریم از آب تانکرها و آب معدنی استفاده کنیم.
  • سال ۱۳۸۴ ـ سفر به چهار محال و بختیاری: از رود زیبای زاینده‌رود که سرچشمه‌اش در این استان است، حتی یک قطره آب هم به مردم محروم این استان نمی‌رسد؛ چون این‌جا اصفهانی‌ها واجب‌ترند!
  • سال ۱۳۸۷ ـ سفر به خراسان شمالی: شهر سرخس که در مجاورت یکی از بزرگ‌ترین پالایشگاه‌های گاز کشور (خانگیران) واقع شده، آب آشامیدنی سالم ندارد!
  • سال ۱۳۸۹ ـ سفر دوم به خوزستان: این بار فقط خرمشهر و آبادان را می‌بینیم؛ وضعیت آب همان است که بود. می‌گویند قرار است به زودی سیستم آب لوله‌کشی شهر برای چندمین بار افتتاح شود …

هر وقت در رفت و آمد در شهر تهران، جایی می‌بینم که مردم با آب لوله‌کشِ تصفیه شده در حال آب‌یاری باغچه‌های‌شان یا شستن خودروهای‌شان هستند (حالا کارهایی مثل پر کردن استخر را که همه می‌شنویم قلم گرفتم)، به یاد همین تصاویر دردناک می‌افتم. این، برای من همیشه یک دغدغه‌ی جدی بوده که چرا مایی که از این نعمت برخورداریم، ذره‌ای به این فکر نمی‌کنیم که برای برخی دیگر از هم‌وطنان عزیزمان، همین قطرات به ظاهر بی‌ارزش آب، حکم کیمیا را دارند …

این یادداشت به دنبال یادآوری مسئولیت اخلاقی تک تک ما در برابر دسترسی به نعمتی به نام آب آشامیدنی سالم است. همه‌ی ما مسئولیم تا جایی که می‌توانیم:

اولا: در مصرف آبِ تصفیه شده صرفه‌جویی کنیم. با توجه به هزینه‌ی هنگفتی که برای تصفیه‌ی آب صرف می‌شود، صرفه‌جویی بنده و شما باعث می‌شود که با کاهش هزینه‌ها، منابع مالی لازم برای پروژه‌های آب‌رسانی در نقاط مختلف کشور فراهم شود (حالا گیرم که عملا این اتفاق نیفتد؛ وظیفه‌ی اخلاقی ما که ساقط نمی‌شود!)

ثانیا : اگر توان تأثیرگذاری داریم (چه بر دولت و چه بر مردم) برای انجام پروژه‌های آب‌رسانی در نقاط محروم کشور تلاش کنیم.

ثالثا: هر از چند گاهی در مورد موضوعاتی مثل همین دسترسی به آب سالم که بر حیات جمعی ما تأثیرگذار است، در وبلاگ‌های‌مان یا گودرمان مطلب بنویسیم و در اختیار سایرین بگذاریم.

از ماه آینده، پروژه‌ای با شرکت آبفای کشور خواهیم داشت که شاید در طی آن، بتوانم در زمینه‌ی آب یادداشت‌های تکمیلی بنویسم.

این پست را با آرزوی دور نبودن روزی که دسترسی به آب آشامیدنی سالم به‌عنوان یکی از حقوق اولیه‌ی هر انسان، برای هیچ انسانی در سطح کره‌ی خاکی آرزو نباشد، به پایان می‌برم.

دوست داشتم!
۰

چگونه بر دیگران تأثیر بگذارید!؟

علی نعمتی شهاب

“مهم‌ترین قابلیت هر آدمی، تأثیر گذاشتن بر دیگران برای تغییر رفتارشان است.” این جمله از آنِ جوزف گرنی است که در گردهم‌آیی جهان کسب و کار ۲۰۱۰ (۲۰۱۰ World Business Forum) درباره‌ی روش‌های تأثیرگذاری بر دیگران سخن گفته است. آقای گرنی افزوده هر ره‌بری با دو سؤال کلیدی روبرو است:

  1. چه کار باید بکنیم؟ (مسئله‌ی استراتژی)
  2. چطور دیگران را مجبور کنم این کار را انجام دهند؟ (مسئله‌ی تأثیرگذاری)

به‌عقیده‌ی گرنی ره‌بر باید در عمل وقت بسیار بیش‌تری را روی بخش دوم صرف کند؛ چرا که “هیچ استراتژی آن‌قدر درخشان نیست که آدم‌ها نتوانند آن را بی‌ارزش سازند.” بنابراین چالش اصلی ره‌بران نه تدوین استراتژی، که تأثیرگذاری بر انسان‌ها برای اجرای آن است. اما در عمل در تحقیقاتی که گرنی به‌عنوان هم‌کار برای نگارش کتاب قدرت تغییر هر چیز انجام داده، به این‌ نتیجه رسیده که اغلب افراد در مواجهه با این چالش فکر می‌کنند که برای تغییر تنها یک عامل ـ پاداش، یک استدلال قابل قبول و حتی به سادگی یک دستور ـ  کفایت می‌کند! این در حالی است که او ۶ عامل را به‌عنوان عوامل حیاتی در تأثیرگذاری بر دیگران کشف کرده است:

  1. ناخوشایند را خوشایند ساختن؛
  2. پشت سر گذاشتن محدودیت‌های خود؛
  3. کنترل فشار اطرافیان؛
  4. یاری گرفتن از قدرت آمار و ارقام؛
  5. طراحی پاداش‌ها و انتظار مسئولیت‌پذیری؛
  6. تغییر محیط.

طبق نتایج این تحقیقات، به‌ترین افراد تأثیرگذار از هر ۶ عامل فوق به صورت هم‌زمان بهره می‌گیرند. متأسفانه آقای گرنی فرصت کافی برای شرح دادن همه‌ی این ۶ عامل نداشته و تنها به بیان راه‌کار اجرا کردن عامل اول یعنی ناخوشایند را خوشایند ساختن پرداخته است. این راه‌کار “مرتبط کردن آدم‌ها با پیامدهای انسانی یا اخلاقی کارشان” از طریق “داستان‌گویی” است. مثال جالبی هم در این زمینه مطرح شده: آزمایشی در زمینه‌ی تمایل برای پرداخت مالیات انجام شده که در آن سه پیام مختلف روی فرم‌های اظهارنامه برای تشویق آدم‌ها به پرداخت مالیات نوشته شده:

  • برای نپرداختن مالیات جریمه خواهید شد!
  • مالیات پرداختی شما برای … صرف خواهد شد؛
  • با پرداخت مالیات، شما جزو ۸۰ درصدِ کل جمعیت مؤدیان می‌شوید که مالیات‌شان را پرداخت کرده‌اند.

خوب فکر می‌کنید کدام پیام موفق‌ترین بوده است؟ سومی که طبق آن اگر مالیات پرداخت نکنید، جزو اقلیت خلاف‌کار جامعه خواهید بود!

نکته‌ی آخر سخنرانی آقای گرنی: کسانی که برای تغییر عادت‌های خودشان (مثل اعتیاد به سیگار) از این ۶ عامل تأثیرگذاری بهره گرفته‌اند، احتمال موفقیت‌شان ۴ برابر شده و برای تغییر سطح سازمانی نتایج بسیار چشم‌گیر‌تر بوده: احتمال موفقیت با استفاده از عوامل ۶ گانه، ۱۰ برابر شده است!

منبع

دوست داشتم!
۰

لینک‌های هفته (۹)

علی نعمتی شهاب

این هفته لینک‌های هفته بسیار پر و پیمان است. تشکر ویژه دارم از همه‌ی تخصصی‌نویس‌های وب که حسابی این هفته ما را محظوظ فرمودند. با این مقدمه لینک‌های این هفته را مرور می‌کنیم:

ـ احسان اردستانی عزیز بعد از مدت‌ها، دوباره به صورت منظم دارد می‌نویسد و نتیجه‌اش هم چهار پست عالی این هفته‌اش؛ یعنی: بهت (خاطره‌ای بامزه از کنفرانس مدیریت استراتژیک امسال)، آیا گوگل فقط رقیب شرکت های اینترنتی و نرم افزاری است؟ (یک تحلیل عالی در مورد گسترش فضای رقابت گوگل که اگر در قالب مدل ۵ نیرویی پورتر تحلیل شود، خیلی حرف برای گفتن دارد)، کارمندی (در مورد شرکت محل کارش) و یک تعریف جامع و مانع از استراتژی (که بر شما واجب است این تعریف یک خطی را بخوانید!)

ـ امیر مهرانی هم این هفته دو تا نوشته‌ی عالی داشت: ابزار غیرکامپیوتری که کارایی شما را افزایش می‌دهد (این مطلب امیر عزیز از آن نوشته‌هایی است که حسابی جاشان در فضای وب خالیه. باید ـ بارها و هر از چند گاهی برای بالا بردن بهره‌وری کارمان بخوانیم‌اش!) و بحث و گفتگو: تعریف شما از محیط کار مناسب چیست؟ (به‌عنوان مکمل معیارهای سنجش کیفیت زندگی کاری خودم توصیه می‌کنم بخوانیدش)

ـ مهدی عرب عامری این روزها به‌درستی روی یکی از مهم‌ترین نقاط ضعف مشاوره در ایران، یعنی مدیریت پروژه دست گذاشته و در مورد آن می‌نویسد. پیشنهاد می‌کنم حتما نوشته‌های ایشان را دنبال کنید. من که کلی نکته‌ی جدید از این نوشته‌ها یاد گرفتم: اقدامات پیش از جلسه – قسمت یک و اقدامات پیش از جلسه – قسمت دو و چه کسی ابتدا برنامه ارائه می دهد و پست مهمان: نیازهای اجتناب ناپذیر مدیریت ارتباطات در پروژه (نوشته‌ی آخری در وبلاگ امیر مهرانی به‌عنوان پست مهمان منتشر شده است.)

ـ طرح یا پروژه؟ (آقای خرمی‌راد نکته‌ی مهمی را در مورد تفاوت تعریف طرح با پروژه عنوان کردند؛ چیزی که در ایران یک اشتباه عمومی است. حتما بخوانید.)

ـ بروکسل نامه ۱- حمل و نقل (علی سرزعیم عزیز که اخیرا به بروکسل نقل مکان کرده، از این به بعد به جای میلان‌نامه، بروکسل‌نامه را می‌نویسد. این “شهر‌”نامه‌های آقای سرزعیم از این جهت مهم‌ و خواندنی‌اند که همیشه با یک تحلیل اقتصادی، جامعه‌شناختی یا روان‌شناسی هم‌راه هستند. من که از میلان‌نامه‌ها کلی چیز یاد گرفتم.) و غرب را نمی شناسیم (از دکتر علی سرزعیم.)

ـ پویایی اقتصاد و موقعیت اقلیت‌ها و سهام‌داران خرد و فرآیند خصوصی‌سازی (از دکتر حامد قدوسی عزیز)

ـ iReader، افزونه‌ای که مطالعه آنلاین شما را متحول می‌کند و پیشنهادات گوگلی و ۱۰ استفاده‌های غیرمنتظره آنها! (از آقای دکتر مجیدی. این‌ها قدیمی‌اند؛ ولی من این هفته خوندم‌شان!)

ـ نوبل اقتصاد سال ۲۰۱۰ (معرفی برندگان نوبل اقتصاد امسال توسط صادق الحسینی) و در دنیای اقتصاد چه گذشت؟ (روایت صادق از اتفاقات پشت‌پرده‌ی عجیب و غریب یک سال اخیر روزنامه‌ی دنیای اقتصاد)

کار این دو هفته (تعریف فیدبک نامتقارن از دکتر نوید غفارزادگان دوست‌داشتنی)

ـ آیا دلار دو نرخی می شود؟ (از دکتر علی دادپی)

چگونه بفهمیم که یک کار واقعا علمی است؟ و آیا آی کیو ایرانیان روبه نزول است؟ و هزینه فایده طرح انتقال آب به سمنان (از دکتر حجت قندی)

مجادلات ارزی و عاقبت دخالت در بازار (از دکتر پویان مشایخ در مورد دعوای ارزی آمریکا و چین)

گودر گزاره‌ها:

تاثیر فرهنگ بر ساختار مغز

رشد سریع ارتباطات ویدئویی روی اینترنت (گزارشی جالب در مورد رشد فناوری مکالمه‌ی ویدئویی در اینترنت)

چرا بعضی‌ها به ویکی پدیا کمک می‌کنند؟ (چرا؟ چون دوست دارند دیده بشوند؛ درست مثل وبلاگ‌نویسی!)

هند سیستم عامل رایانه می‌سازد (طبق معمول ما حرف‌اش را می زنیم؛ بقیه عمل می‌کنند!)

نمایش روزانه‌ تورم در گوگل (گوگل دارد شاخص تورم آن‌لاین درست می‌کند! واقعا باید نگران گسترش کار گوگل باشیم یا نه!؟)

مغرور‌های ناخوشایند، نادان‌های دوست داشتنی و ایجاد شبکه‌های اجتماعی (از زاویه‌ی دید یک مدیر چگونه باید دوست‌داشتنی بودن یا نبودن و تخصص آدم‌ها را در سازمان مدیریت کنید؟)

علم اقتصاد و قرارداد ازدواج (یک نوع عقد یا به‌عبارت درست‌تر قرارداد ازدواج جدید در این نوشته مطرح شده و در مورد دوام آن بحث شده. من که خیلی با این نوعِ جدید موافق نیستم؛ اما تحلیل نویسنده این‌قدر جالب است که به یک بار خواندن مقاله‌اش بیارزد.)

مهارت‌های مدیریتی استفاده بجا از قدرت در تصمیم‌سازی (جان بالدونی نویسنده‌ی این متن، یکی از نویسندگان بلاگ‌های هاروارد است که قبلا برای نشریه‌ی داخلی شرکت‌مان چند تا از نوشته‌های‌اش را ترجمه کردم. انصافا مثل همیشه خوب نوشته!)

Women’s Salaries Rising Faster Than Men’s (در سطح دستمزد ۶ رقمی یعنی بالای ۱۰۰ هزار دلار در سال؛ نرخ رشد دستمزدهای زنان در آمریکا ۳٫۵ برابر نرخ رشد دستمزدهای مردان شده!)

?Does Size Matter for Ideas (بزرگی ایده مهم نیست: این‌که بدانید کجا، کی و چرا باید از این ایده استفاده کنید مهم است. همین!)

What a Physicist Taught Me About Leading Change (از جان کاتر؛ نویسنده‌ی معروف کتاب هشت خوان تحول. این ایده را قبل‌تر هم جان کاتر داده بود که این‌جا روش تأکید کرده: برای ایجاد تغییرات بزرگ، تیم درگیر پروژه‌ی تغییر را بزرگ‌تر کنید. هر چه بزرگ‌تر، به‌تر!)

گزارش و پیش‌بینی اینفورما از بازار تلفن همراه ایران

جست‌وجوهای اینترنتی آینده را پیش‌بینی می‌کنند (کاربرد اطلاعات جستجوها در گوگل و یاهو برای پیش‌بینی موفقیت محصولات جدید)

صعود نرخ بدهی های بازار جهانیIT به ۵۰۰ میلیارد دلار

در یک نظرسنجی رسمی: استیوجابز محبوبترین فرد بین نوجوانان (جالب است که به خاطر کارآفرین بودن‌اش محبوب شده؛ نه آی‌فون و آی‌پد و مکینتاش!)

دوره های رایگان مدیریت کیفیت (از نظر عنوان که دوره‌های خوبی است. خواستید ببینید کدام‌اش به درد شما می‌خوره.)

ارزهای جنگ ‌آفرین (از دکتر محمود صدری)

اینترنت در سال ۲۰۲۵ چگونه است

خط سیر: نیکون، قدرت و توانایی بی‌پایان تصورات انسان (“هدف اساسی شرکت نیکون کمک به مردم در دستیابی به رویاهایشان است.”)

قسمت‌های قبل:

برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.

پ.ن. اگر دوست داشتید توئیتر گزاره‌ها را برای دیدن ایده‌ها و حال و احوال روزانه‌ی من و گودر گزاره‌ها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی دنبال کنید.

دوست داشتم!
۰

چگونه از دیگران کمک بخواهیم بدون این‌که احمق به نظر برسیم

علی نعمتی شهاب

نوشته‌ی: جودی گلیکمن / ترجمه‌ی: علی نعمتی شهاب

یاد گرفتن چگونگی درخواست کمک از دیگران ـ و این‌که چطور آن را به شکل درست انجام دهیم ـ برای انجام درست کارهای‌مان و فراهم آوردن زمینه موفقیت شخصی‌مان ضروری است. شما ممکن است از این‌که احمق به نظر بیایید بترسید، اما ترسیدن از درخواست کمک از دیگران و نگرفتن کمکی که به آن نیاز دارید نابخشودنی است؛ به‌ویژه وقتی ریسک خیلی بالایی وجود داشته باشد. درخواست کمک در محل کار چیز خوبی است. در واقع درخواست کمک از دیگران از راه درست آن می‌تواند نشان دهد شما چقدر باهوش هستید! این کار نشان می‌دهد که شما قضاوت خوبی دارید و هم‌چنین نشان می‌دهد که شما می‌دانید که چه چیزی را می‌دانید و چه چیزی را نمی‌دانید.  علاوه بر آن کمک گرفتن، از هدر رفتن زمان، انرژی و منابع بسیار زیادی جلوگیری می‌کند.

البته مسئله تنها درخواست کمک نیست؛ بلکه انجام این کار از روش درست آن است. اخیرا من مرد جوانی را ـ که در حوزه مسکن مشغول به کار است ـ تعلیم می‌دادم. او می‌خواست یک مذاکره قدم به قدم با رئیس‌اش در مورد آغاز کردن یک پروژه محلی برای دلالان شرکتی که در آن کار می‌کرد، داشته باشد. مرد جوان چندین بار از من پرسید: “من چطور باید این کار را انجام دهم؟” یا “من چگونه باید در این مورد فکر کنم؟” من هر بار به او تعارف کردم که اختیار دارید؛ خودتان بهتر می‌دانید!

به جای این کار برای دست یافتن به بهترین پاسخ در مورد استراتژی که در این مقاله مطرح می‌شود بیاندیشید ـ و نشان دهید چقدر باهوش هستید. دفعه بعدی که کمک نیاز داشتید:

  1. سؤال‌تان را با آن چیزی که می‌دانید شروع کنید. اول مشق شب‌تان را انجام دهید! اطلاعات کافی را در مورد مسئله یا مشکل‌تان در آن زمینه خاصی که با آن مواجه هستید، جمع‌آوری کنید. به طرف مقابل ایده‌ای در مورد این‌که تا این لحظه چه کاری را تمام کرده‌اید و چه چیزهایی را می‌دانید بدهید و سپس صحبت‌تان را با گفتن این‌که چه چیزی در مورد این مسئله یا مشکل برجسته است، شما در کجا یا در مورد چه چیزی درگیری دارید یا در مورد چه چیزی به کمک نیاز دارید، ادامه دهید.
  2. سپس جهت‌گیری را که نیاز دارید بیان کنید و از طرف مقابل برای بازخور یا ایده دادن در مورد آن یا شفاف‌سازی موضوع کمک بخواهید. در مورد این‌که فکر می‌کنید پاسخ باید چه باشد اظهارنظر کنید. تنها این را نپرسید که: “من چگونه باید به دلالان کمک کنم؟” به جای آن یک مجموعه اقدامات را پیشنهاد کنید و از رئیس‌تان بازخور بگیرید: “من در مورد فرستادن یک حجم انبوه از ای‌میل برای دلالان فکر می‌کنم؛ اما در مورد این‌که آیا این کار اثربخش‌ترین شکل ممکن کمک به آن‌ها است مطمئن نیستم … نظر شما در مورد این روش کار چیست؟”
  3. اگر جهت‌گیری لازم برای حل مسئله را نمی‌دانید، راهنمایی‌های ملموس بخواهید. به‌جای پرسیدن این‌که “چه کار باید بکنم؟” به صورت خاص در مورد ابزارهایی که برای این‌که خودتان آن تصمیم‌ را بگیرید سؤال کنید؛ مثلا یک تحلیل مشابه که اخیرا انجام شده یا یک الگو (Template) برای یک کار مشخص. یک راه دیگر این است که از طرف مقابل بخواهید شما را به فردی که قبلا روی یک پروژه یا اقدام مشابه کار ارجاع بدهد.

در اغلب موارد با پرسیدن سؤالات دشوار به شکل هوشمندانه در کارتان پیشرفت خواهید کرد.

منبع

دوست داشتم!
۰

برگی از یک نوشته (۱): مشاوره‌ی مدیریت یعنی چه؟

علی نعمتی شهاب

مشاوره‌ی مدیریت از آن حوزه‌های کاری است که به دلیل اسم بسیار جذاب و با پرستیژش در ایران حسابی طرف‌دار پیدا کرده است و دارد روز به روز بر تعداد فعالان‌اش افزوده می‌شود؛ بدون این‌که کسی بداند ترمِ مشاوره‌ی مدیریت دقیقا در سطح بین‌المللی برای چه کارهایی به کار می‌رود. چند وقت پیش که بنابر یک توفیق اجباری (!) کتاب فرهنگ جیبی استراتژی نوشته‌ی تیم هیندل و با ترجمه‌ی استاد بسیار بسیار عزیز و نازنین‌ام دکتر سهراب خلیلی شورینی مطالعه می‌کردم، دیدم که هیندل به خوبی این‌که مشاوره‌ی مدیریت چیست را تشریح کرده است. بد ندیدم که این بخش را از کتاب هیندل این‌جا بیاورم تا شاید از این به بعد در به کار بردن اصطلاح مشاوره‌ی مدیریت و عنوان مشاور مدیریت برای خودمان کمی احتیاط کنیم. این هم برگی از این نوشته:

“رسم بر این بوده است که شرکت‌هایی که ایده‌های قابل توجه استراتژیک نداشته‌اند از افراد خارج از شرکت کمک می‌گرفته‌اند. این افراد خارج از شرکت معمولا از رده‌های مختلف مشاوران مدیریت‌اند. در واقع بخش عظیمی از این کسب و کار که امروز صنعت بزرگی شده است در دوران رشد شتابان برنامه‌ریزی استراتژیک در دهه ۱۹۶۰ ساخته شد. زمانی مجله بیزینیس ویک نوشت که برنامه‌ریزی استراتژیک “یک مینی صنعت از مغزهای متفکر مشاور تشکیل داد”‍ با این باور که “هر شرکتی می‌تواند یک استراتژی انتخاب کند که به راحتی آن را به قله‌های موفقیت برساند. تنها به این شرط که درست فکر کند.”

چند شرکت مشاور مشهور استراتژی در بوستون بودند، جایی که می‌توانستند ارتباط نزدیکی با هاروارد داشته باشند. هاروارد دانشگاهی است که منبع بسیاری از هوشمندانه‌ترین (واقبل فروش‌ترین) ایده‌ها درباره استراتژی شرکت‌ها بوده و هم‌چنان هست. مشاوران به‌عنوان واسطه، ایده‌هایی را که از دانشگاه‌ها بیرون می‌آمد برای شرکت‌ها تفسیر می‌کردند و شرح و بسط می‌داند. آن‌ها البته ایده‌های خودشان را هم ترویج می‌کردند. مثلا در دهه ۱۹۶۰، مک‌کینزی و تعدادی شرکت‌های دیگر مفهوم مدیریت ماترسی را در مجامع صنعتی ترویج و تبلیغ کردند.

حرفه مشاوره مدیریت بسیار موفق بوده به طوری که کم‌تر کسب و کاری خارج از تکنولوژی پیشرفته توانسته چنین رشدی داشته باشد. در حرفه مشاوره مدیریت رشد سالیانه ۲۰ تا ۳۰ درصد غیرمعمولی نبوده است. با این وجود مشاوره مدیریت یک صنعت نوپا نیست. در سال‌های نخستین، کسب و کار بر پایه تکنولوژی نبود که چنین رشدی را بتوان از آن انتظار داشت. شر‌کت‌هایی چون آرتور. دی. لیتل می‌توانند سابقه خود را به قرن نوزدهم برسانند. مک‌کنزی و بوز آلن همیلتون کار مشاوره‌ای را از سال‌های نخستین قرن بیستم آغاز کردند. بنابراین چه چیز باعث رونق بی‌سابقه آن‌ها در دهه یاد شده گردید؟

نخست باید به خاطر داشت که اصطلاح “مشاوره مدیریت” چندین رشته را شامل می‌شود. اگر چه برخی از شرکت‌ها به سرعت رشد کرده‌اند، لیکن بقیه رشدی در حد یک کسب و کار رشد یافته را تجربه کرده‌اند. این کسب و کار را می‌توان با اغماض به پنج رشته زیر تقسیم‌بندی کرد:

  1. تدوین استراتژی
  2. ساختار سازمانی (شامل مالی، منابع انسانی و بازاریابی)
  3. مدیریت بخش عمومی
  4. تکنولوژی اطلاعات
  5. توسعه محصول (Product Development)

در ۱۹۸۰ سه بخش عمده کسب و کار مشاوره (سه مورد اول ذکر شده در بالا)، ۸۰ درصد درآمد این کسب و کار را تشکیل می‌داد؛ در ۱۹۹۰ این مبلغ به ۶۰ درصد کاهش یافت و امروز احتمالا به پایین‌تر از ۵۰ درصد رسیده است.

در دهه ۱۹۹۰، حوزه بسیار داغ به تکنولوژی اطلاعات (IT) تعلق داشت. تقریبا این عامل یک تنه کسب و کار را به اوج غیر قابل باوری رساند. در بعضی سال‌ها درآمد انگلستان از مشاوره IT، ۵۰ درصد افزایش یافت؛ در حالی که درآمد سایر رشته‌های مشاوره به ندرت از یک رقمی تجاوز کرد. بین مشاوره استراتژی و مشاوره ITدر شرکت‌ها معمولا ارتباطی وجود ندارد. مطالعه‌ای در سال ۲۰۰۱ نشان داد که بیش از سه چهارم نمونه مؤسسات بزرگ جهانی از مشاوران سنتی استراتژی خود برای مسایل مربوط به IT استفاده نکرده بودند.

از راه رسیدن اینترنت و ترس پایان قرن از ویروس هزاره، برنامه‌ریزی کامپیوترها به نحوی که فقط دو رقم آخر هر سال را می‌توانستند بخوانند، موجب رونق مشاوره IT گردید. ویروس هزاره به این معنا بود که کامپیوترها سال ۲۰۰۰ را ممکن بود با سال ۱۹۰۰ اشتباه کنند. در نتیجه بازنشسته‌ای که قرار بود مستمری‌اش از سال ۲۰۰۰ شروع شود مطابق کامپیوتر باید صد سال دیگر صبر می‌کرد. در عمل اما مستمری‌بگیران این همه در انتظار نماندند. یا این ویروس وهمی بیش نبود یا مشاوران در از بین بردن آن کارشان را به خوبی انجام دادند.

این شرایط بازار، متخصصان IT را فراتر از همه مشاوران قرار داد. شرکت مشاور اندرسون که در سال ۲۰۰۱ نام‌اش را به Accenture تغییر داد، با درآمدی حدود ده میلیون دلار در سال به بزرگ‌ترین شرکت مشاور مدیریت جهان تبدیل شد. این شرکت دست کم ۵۰ درصد درآمدش از مشاوره سیستم‌های اطلاعات است و بسی کم‌تر از ۵۰ درصد آن مربوط به مشاوره خالص استراتژی است، اگر چه خط فاصل میان این دو روز به روز نامشخص‌تر می شود. امروز به ندرت کار استراتژی‌ای وجود دارد که ارتباطی با IT نداشته باشد.

مشهورترین مشاوران استراتژیک، مثل مک‌کینزی و گروه مشاوران بوستون، از رونق سابق افتاده‌اند. لیکن حتی آن‌ها هم نتوانسته‌اند کسب و کار IT را کاملا نادیده بگیرند، اگر چه به روشنی اعلام کرده‌اند که این حوزه را حوزه پررونق و پردوامی برای کار مشاوره نمی‌دانند.”

فرهنگ جیبی استراتژی؛ تیم هندل؛ ترجمه: دکتر سهراب خلیلی شورینی؛ انتشارات اندیشه‌های گوهربار؛ چاپ اول؛ تهران: ۱۳۸۶؛ صص ۲۴-۲۱

پ.ن.۱٫ این متن کمی طولانی اما بسیار جالب و مهم بود.

پ.ن.۲٫ خوب این روزها انتخاب و نوشتن بریده‌هایی از کتاب‌های رمان و داستان و شعر در وبلاگ‌های مختلفی در سطح اینترنت و البته گودر، به خوبی جا افتاده و طرف‌داران کمی هم ندارد. با این حال من ندیدم کسی به این فکر باشد که می‌شود این کار را در مورد کتاب‌های مدیریت و آی‌تی هم انجام داد. عمیقا معتقدم که بریده‌ای از یک متنِ عالی، گاهی آن‌قدر ارزش‌مند است که می‌تواند جای خواندن یک کتاب حجیم را بگیرد. بنابراین از این پس هر از چند گاهی به سراغ برگی از یک نوشته در حوزه‌های مورد علاقه‌ی خودم در زمینه‌های مختلفِ مشاوره‌ی مدیریت، علم مدیریت و مدیریت آی‌تی خواهم رفت.

پ.ن.۳٫ کتابی که برگی از آن را این‌جا خواندید، کتاب بسیار جذاب و پرمحتوایی است که مطالعه‌اش را به تمام علاقه‌مندان مباحث مدیریت استراتژیک توصیه می‌کنم.

دوست داشتم!
۱۰