برای از بین بردن سریع استرس، سه بار سرتان را به دیوار بکوبید!
گرافیتی روی دیوار یک سازمان!
برای از بین بردن سریع استرس، سه بار سرتان را به دیوار بکوبید!
گرافیتی روی دیوار یک سازمان!
چندی پیش مطلبی داشتم در مورد اهمیت شبکهسازی شغلی. آنجا نوشته بودم که امروز شبکهسازی در دنیای مجازی و اینترنت کمتر از شبکهسازی در دنیای واقعی اهمیت ندارد. اما خوب این سؤال هم مطرح است که چطور این کار را انجام دهیم؟ لاری بوهل در اینجا راهنمایی برای این کار در سرویس لینکداین نوشته که بد نیست سرفصلهایاش را با هم مرور کنیم:
بدیهی است که این خطوط راهنما را میتوان در سایر شبکههای اجتماعی (از جمله: گودر، فیسبوک، توئیتر و …) نیز به کار برد.
در راهنمایی که برای رزومهنویسی نوشته بودم، گفته بودم با گذاشتن عکس در رزومه موافق نیستم. در مقابل چند نفر از دوستان از جمله شهرام و امیر معتقد بودند که گذاشتن عکس در روزمه تأثیرگذار است و میتواند مهم باشد. این موضوع برای من همچنان سؤال بود تا امشب که این گزارش را در مورد تحقیقی که اخیرا در همین مورد انجام شده میدیدم. در این تحقیق ۵۳۱۲ رزومه برای ۲۶۵۶ موقعیت شغلی آگهی شده فرستاده شد. برای هر فرصت شغلی، یک رزومه دارای عکس یک مرد یا زن با چهرهی معمولی و یک رزومه دارای عکس یک زن یا مرد زیبا ارسال شد. متغیر وابستهی این تحقیق “تماس گرفتن با فرد مورد نظر توسط کارفرما برای مصاحبه” تعریف شد که به صورت متوسط نرخ آن برابر ۱۴٫۵ درصد بود.
نتایج تحقیق عجیب و بسیار جالب است:
بنابراین:
حالا شاید تنها مشکل موجود، این باشد که تعریف خود فرد از زیبایی با دیگران یکی نباشد!!!
درسهای بارسای گواردیولا تمام شدنی نیست و این نشان از پویایی بالای این تیم دارد. قبلا هم دربارهی درسهای مکتب فوتبال بارسلونا و بهویژه بارسای پپ گواردیولا نوشتهام. و این هم یک درس جدید:
مصاحبهی سایت گل را با ژاوی هرناندز در مورد ال کلاسیکوهایی که در آنها حضور داشته میخواندم که یک جایاش این سؤال و جواب نوشته شده بود:
بهترین نصیحت تو پیش از کلاسیکو؟ حرف گواردیولا: «از بازی خود لذت ببرید اما فلسفهمان را فراموش نکنید».
تا به حال فکر کردهاید که اصلیترین نقش یک رهبر سازمانی چیست؟ تعیین چارچوب و جهتگیریهای حرکت زیردستاناش در راستای رسیدن به اهداف سازمان. اما تعریف رهبری یک بخش دوم هم دارد: اینکه رهبر باید کاری بکند که آدمها با میل و رغبت درونی آن کارهایی که باید را انجام بدهند. و اینجا است که زیبایی نصیحت گواردیولا بیش از پیش معلوم میشود:
همیشه گفته میشود که این تیم، فراتر از یک تیم فوتبال ساده است و یک فلسفهی فوتبال کامل (Total Football که مکتب فوتبال هلند جادویی دههی ۷۰ و یوهان کرویف است) را عرضه میکند؛ اما این روزها باید این تیم را بهعنوان یک کلاس درس مدیریت و رهبری هم در نظر گرفت! باز هم از این بارسای جادویی و درسهایاش خواهم نوشت.
در آستانهی الکلاسیکو (که فردا شب است) برای تیم محبوبام بارسلونای کاتالونیا آرزوی موفقیتی در حد همان نتیجهی ۶-۲ معروف برنابئو و فراتر از آن را دارم!
۱۰ قانون برتر رهبری که نویسندگان این کتاب مدعی شدهاند که با بررسی بیش از ۷۰۰۰ کتاب موجود در زمینهی “رهبری” به آنها رسیدهاند:
از سایهها نهراسید، آنها تنها نشاندهنده این هستند که جایی همین نزدیکی، نوری در حال درخشیدن است …
روت ای. رنکل
… من میدانم مسافر یک سفرم. گوشهای از مقصد را میبینم، دست کم به هیئت ارزشهای اساسی آن. من میدانم که با خود من است که خود را اصلاح و بهتر کنم. تجربه به من آموخته است که کسی که از چیزی نادم نباشد، در درون خود هم تصوری از بهتر بودن ندارد. چنین کسی نمیتواند خطاهای خود را تشخیص دهد و همچنان به آن خطاها بسته میماند، چرا که قادر نیست چیزی بهتر پیش روی خود را ببیند و در نتیجه از خود میپرسد چرا باید از آنچه دارد، دست بردارد …
از نامهی اول مارتینی کاردینال میلان به اومبرتو اکو
(برگرفته از کتاب: ایمان یا بیایمانی: مکاتبات امبرتو اکو و کاردینال مارتینی؛ ترجمهی علی اصغر بهرامی؛ نشر نی)
* عنوان این پست نام کتابی است از حسن قاضیمرادی.
این مجموعه پستها در حکم یک دفترچهی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم میگذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاورهی مدیریت و آیتی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینکها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا اینکه حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمیکنید!
ابتدا دو تا نکته:
اول: فید مجموعهای از وبلاگهای مدیریت، آیتی و تکنولوژی را به انتخاب مهرداد نایب عزیز از اینجا مشترک شوید.
دوم: تشکر از همهی خوانندگان این وبلاگ و دوستانی که با لطفشان بنده را شرمنده میکنند؛ بهویژه استاد پرویز درگی که تشویقشان در کامنتها بسیار مایهی دلگرمی است.
با این دو توضیح لینکهای هفته را در قالب دستهبندی موضوعی مرور میکنیم:
مدیریت:
این هفته من پستی نوشته بودم با عنوان: آیا برای مدیر پروژه بودن، حداقل سن و حداکثر وجود دارد؟ که نظرسنجی بود در این زمینه. چند نفر از دوستان عزیزم (احسان اردستانی، امیر مهرانی، آیدین کسایی و مجید آواژ) لطف کردهاند در این مورد نظراتشان را دادهاند که اگر به این موضوع علاقهمندید پیشنهاد میکنم حتما کامنتهای این پست را ببینید. در همین زمینه شهرام کریمی عزیز لطف کرده و در وبلاگاش به صورت مفصل پاسخی به این سؤال داده که این مطلب را با عنوان سن مدیر پروژه مطالعه کنید.
بهبودهای ساده (Quick fix) (احسان اردستانی)
جزیی نگری و رابطه آن با موفقیت، پست مهمان: مراقبه در ۵ دقیقه (در این پست خانم ساناز صدوقی یک تمرین ۵ دقیقهای برای آرامشبخشی به خود پیشنهاد کردهاند) و پادکست: دورنمای کار و زندگی (امیر مهرانی ـ خواندن دو تا پست آخر بسیار واجب است!)
برآورد مدت زمان فعالیتها (دردسرهای زمانبندی پروژهها در ایران به روایت احمد شریفی)
خطر بزرگ: قائم به فرد بودن سازمانها (از استاد پرویز درگی)
طوفان جمع آوری اطلاعات (قوانین Brainstorming از زاویهی دیدی دیگر!) و مدیر پروژه باید خودش کارشناس ارشد باشد (مهدی عرب عامری)
موانع و مشکلات پروژه (نادر خرمیراد)
در مورد موفقیت خانمها در مسابقات آسیایی (آیدین کسایی)
روش تحقیق – بخش آخر (از نیام یراقی؛ اگر دنبال یاد گرتفن اصول تحقیق در مدیریت و اقتصاد هستید، ۵ قسمت قبلترش را هم بخوانید.)
در سوگ روابط کار و کارکنان! (در مورد عدم توجه به استانداردسازی و حرفهای سازی روابط کار در سازمانهای ایرانی از آقای افشین دبیری)
سه مطلب جالب از جی فارستر بنیانگذار دینامیک سیستمها در معرفی این شاخه از علم مدیریت در دنیای اقتصاد این هفته: چگونه اجتماعات از رایانهها عقب ماندند؟، آنچه از مدیریت بیشتر اهمیت دارد و مدلسازی رفتار درونگرا در مدیریت (به ترتیب از اولین لینک بخوانید)
مهارتهای مدیریتی چهار توانایی ویژه مدیران قوی (مدیران محترم؛ این ۴ تا نکتهی بیان شده حرف دل همهی ماست. بخوانید لطفا!)
مدیریت منابع انسانی کوچکسازی سازمانها:اثرات بلند مدت (این مهم ها؛ توجه کنید لطفا!)
تنها بی پروایان پایدارند (معرفی کتاب عالی اندرو گروو؛ مدیرعامل سابق اینتل در مورد تدوین استراتژی که من هم شدیدا توصیه میکنم خواندناش را!)
Big consultancies opening their doors to new hires (“شرکتهای بزرگ مشاورهی دنیا درهای استخدام را روی مشاوران جوان گشودهاند. مثلا دیلویت تا سال ۲۰۱۵ حدود ۵۰۰۰۰ مشاور جوان می خواهد جذب کند!!!” بریم!؟)
Job Stress Raises Risk of Heart Attacks | Vault (حفظ سلامتی روانی و فیزیکی پرسنل به یک بخش مهم از برنامههای حفظ استعدادها در سازمانها تبدیل شده است.)
فناوری اطلاعات:
۱۰۱ راه بالابردن ترافیک وب سایت، چقدر می تونم از اینترنت درآمد داشته باشم؟ و بلاگرها در طول روز چگونه کار می کنند؟ (از وبلاگ مایا؛ کسب و کار اینترنتی)
پیش بینی ها و شایعات پیرامون آی پد جدید اپل (مهرداد نایب)
از تخیل تا واقعیت: تعامل با کامپیوترها با حرکت و اشاره دستها (دکتر علی رضا مجیدی)
اولین کتاب غول اینترنتی جهان؛ «۲۰ چیزی که گوگل در مورد اینترنت به شما یاد میدهد!»
«گوگل» امکان ضبط تماسهای صوتی را به «جیمیل» افزود!
اختصاص ۱۰ درصد از بازدیدهای اینترنتی آمریکا به فیسبوک
راهاندازی شبکه اجتماعی بخشی از استراتژی گوگل
فروش مرکزی مجازی با قیمت ۶۳۵ هزار دلار (یک شرکت در یک دنیای مجازی به این قیمت فروش رفته!!!)
اقتصاد:
مدخلی برای مطالعه گذار به اقتصاد بازار و یک سوال اقتصادی (معمای اقتصادی بانمکی که تشریف ببرید و حلاش کنید!) (علی سرزعیم)
جنگ طبقاتی وهارمونی منافع (به عقیدهی لودویگ فون میزس، در دنیای قدیم، هر فردی در هر طبقهی اجتماعی که به دنیا میآمد محبوس بود و سرنوشتاش مقدر و معلوم. زیبایی نظام سرمایهداری در این است که به آدمها اجازهی ساختن سرنوشتشان را میدهد.)
گزارش توسعه انسانی سال ۲۰۱۰: جهان جای بهتری برای زندگی شده است
گنج یابی یا اشتغال زایی (به اعتقاد علی دادپی، گنجیابی یعنی کارآفرینی با استفاده از عوامل موجود و مزیتهای رقابتی مناطق مختلف جغرافیایی)
اقتصاد برای همه ـ درس چهارم چرا تخصص به نفع شماست؟
کالبدشکافی جنگ ارزی (حجت قندی)
داستان بازار بهتر است فساد، انحصاری باشد (دیکتاتوری سوهارتو به نفع توسعهی اندونزی بود؛ چون که او فساد را در انحصار خودش نگه داشت!)
اقتصاددانان را سرزنش کنید نه علم اقتصاد را (نوشتهی دنی رودریک؛ ترجمهی محمد رضا فرهادیپور)
تعطیلی یا قیمتگذاری ترافیک؟ (« قیمتگذاری ترافیک سیستمی از قیمتها است که با تغییر زمان و مکان تغییر میکند و هدف از طراحی آن کاهش ترافیک از طریق ترغیب افراد به انتقال سفر خود به ابزارها، مکانها و ساعاتی از روز است که هزینه اجتماعی کمتری را به همراه داشته باشند.». این سیستم در سنگاپور و لندن و برخی از کشورهای دیگر بهکار گرفته شده و تاحد زیادی هم جواب داده است.) (محمد رضا فرهادیپور)
استقلال بانک مرکزی؛ چرا و چگونه؟ (“«اهداف» بانک را مجلس و دولت تبیین میکنند، ولی «ابزار»ها و «سیاست»ها را باید بانک مرکزی خود تعیین کند و این مفهوم کلیدی مبحث استقلال بانک مرکزی است. “)
تقوی به بهمنی :شما حسابدار هستید نه اقتصاددان، لطفا استعفا بدهید (در راستای در و گهرهای آقای دکتر بهمنی در مورد استقلال بانک مرکزی)
دنیای اقتصاد منتشر میکند فهرست کامل قیمتهای جدید مسکن در تهران
جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای:
۶ قدم تا تبدیل شدن به یک سخنران حرفه ای
افسردگی زندگی ما را تباه میکند، با آن مبارزه کنیم
برنده جایزه جهانی شعر وحشت در گفتگو با ایلنا: ما در هراس خود را کشف میکنیم (حرفهای خیلی خوبی زده. بخونید.)
۱۴ درصد دختران از جنسیت خود ناراضی اند
برای دیدن لینکهای کلیهی قسمتهای قبل، میتوانید به اینجا مراجعه بفرمایید.
پ.ن. ۱٫ لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمیشناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیشتر.
پ.ن.۲٫ اگر دوست داشتید توئیتر گزارهها را برای دیدن ایدهها و حال و احوال روزانهی من و گودر گزارهها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روانشناسی و جامعهشناسی (و گاهی هم که خیلی هیجانزده میشوم، علم!) دنبال کنید.
به کارنامهی حرفهایام که نگاه میکنم به نظرم میرسد که در طی این چهار سالی که دارم کار میکنم شتاب پیشرفت خوبی داشتهام. در طی همین دوره ادامه تحصیل دادهام و به زودی مدرک MBAام را میگیرم. از نظر فنی حداقل به سطحی از بلوغ رسیدهام که میدانم چه کارهام و تخصصام چیست، در چه چارچوبی میخواهم فعالیت بکنم و در نتیجه چه چیزهایی را باید غیر از دانش فنی (مدیریت و آیتی) یاد بگیرم و در کنارش شاید مهمتر این باشد که میدانم چه چیزی را از کجا باید پیدا کنم و یاد بگیرم.
از قدیمترها (مثلا حول و حوش سال سوم دانشگاه) ـ که کار کردن کمکم برایام جدیتر میشد ـ یک دغدغهی اساسی برای من وجود داشت که اگر روزی وارد بازار کار بشوم، آیا سرعت رشد عمودیام مطابق با سرعت رشد فنی و سنیام خواهد بود یا نه؟ مثلا وقتی دوستان بزرگترم را میدیدم که در سنهای ۲۵-۲۶ سالگی برای خودشان مدیر پروژهای شده بودند و پروژهها و تیمهای نسبتا بزرگی را مدیریت میکردند، به خودم میگفتم وقتی من به آن سن برسم آیا از یک طرف، قابلیت و شایستگی مدیر پروژه بودن را دارم و از آن سو، امکان مدیر پروژه بودن را هم خواهم داشت؟ حالا که به همان محدودهی سنی رسیدهام هنوز این دو سؤال برای من مطرح هستند: آیا خودم به سطحی از بلوغ رسیدهام که مدیریت یک پروژه کوچک را بهعهده بگیرم و از طرف دیگر، آیا برای یک کارفرما پذیرفتنی است که یک بچهی (!) ۲۶ ساله مدیر پروژهاش باشد یا خیر؟ (خیلی از آدمهای همسن و سال من را میشناسم که همین الان مدیریت پروژههای بسیار بزرگی را برعهده دارند؛ اما خوب خیلی از این دوستان از نظر من پذیرفتن مسئولیتشان بیشتر از روی اعتماد به نفس زیادی و البته و متأسفانه روابط غیرحرفهای است؛ نه شایستگی!)
این سؤال را از آن طرف هم میشود مطرح کرد: یک مدیر پروژه در چه سنی باید بازنشسته شود؟ آیا اصلا بازنشستگی برای یک مدیر پروژهی بسیار باتجربه خوب است یا نه؟ یا شاید بازنشستگی از کار عملی خوب باشد و این آدم باتجربه بهتر باشد به انتقال تجربیات و آموزش مدیران پروژهی جوانتر وهدایت آنها بپردازد.
سؤال اصلی این نظرسنجی این است: آیا سن و سال در مجموعهی شایستگیهای یک مدیر پروژه اهمیت قابل توجهی دارد یا خیر؟
پ.ن. این یک سؤال فلسفی است و هیچ ارتباطی به عقدهی مدیر نبودن یا حسادت به دیگری ندارد. لطفا از این فکرها نکنید.
دانشجوی ترم اول هستید و چهرههای جدید همکلاسیهایتان را میبینید و در این فکرید چطور دوست پیدا کنید؟ محل کارتان را عوض کردهاید و حالا زیرچشمی به همکاران جدیدتان نگاه میکنید و در این فکرید که با تنهاییتان چه کنید؟ یا شاید در یک مهمانی که پر از آدمهای غریبه است هستید و میخواهید با یکی سرِ صحبت را باز کنید؟ همه جا ما با چنین موقعیتهایی روبرو هستیم: تجربهی مواجهه با آدمهای جدید و نیاز به همکلام شدن با آنها. در این موقعیتها باید چه کار بکنیم؟ این کارها را به ترتیب انجام دهید:
بهعنوان مشاور میتوانید از این شیوه در جلسات مذاکرهی بازاریابی، ابتدای پروژه و جلسات مصاحبه استفادهی بسیاری ببرید.