آینده‌ای به نام گذشته …

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

مردم همیشه فریاد می‌زنند که می‌خواهند آینده‌ی به‌تری بسازند. این حقیقت ندارد. آینده، خلئی بی‌احساس است که به درد هیچ کس نمی‌خورد. گذشته آکنده از زندگی است، ریش‌خندمان می‌کند، به ما اهانت می‌کند و ما را از کوره در می‌برد، ما را وسوسه می‌کند تا آن را نابود کنیم و رنگ تازه‌ای بر آن بزنیم. مردم فقط به این دلیل می‌خواهند اربابان آینده باشند تا گذشته را تغییر دهند. می‌جنگند تا به تاریک‌خانه‌هایی راه یابند که در آن‌ها عکس‌ها را دست‌کاری و زندگی‌نامه‌ها و تاریخ‌ها را بازنویسی می‌کنند …

(از: کلاه کلمنتیس؛ میلان کوندرا؛ ترجمه: احمد میرعلایی؛ نشر باغ نو؛ صص ۹۸-۹۷)

دوست داشتم!
۰

مدیریت بر خود به سبک فامیل دور!

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

امسال هم عید نوروز را با نوستالژی و خیال روزهای خوش کودکی‌مان سپری کردیم: کلاه قرمزی و پسرخاله! کلاه قرمزی با آن معصومیت و سادگی و شیطنت‌اش و پسرخاله با آن احساس مسئولیت و پرکاری‌اش، دو شخصیت محبوب دوران کودکی همه‌ی ما هستند (و من اصلا تعجب نمی‌کنم که نسل جدید و بچه‌های این روزها، آن‌قدر که از پنگول خوش‌شان می‌آید، با کلاه قرمزی و حتا عروسکی که پنگول از نظر ظاهری از روی آن کپی پیست شده‌ ـ یعنی مخمل محبوب ما ـ ارتباط برقرار نمی‌کنند. بگذریم.)

امسال مجموعه‌ی کلاه قرمزی چند سورپریز جدی داشت؛ اما در میان همه‌ی آن‌ها شخصیت فامیل دور برای من بسیار جالب بود. آدمی ساده و سن‌ و سال دار که هنوز خوش‌بختانه دارد براساس کودک درون‌اش زندگی می‌کند!

اما چرا به رغم جذابیت بسیار زیاد شخصیت‌های دیگر کلاه قرمزی، فامیل دور برای من جالب بود!؟ چون فامیل دور ویژگی‌هایی داشت که در مباحث مدیریت بر خود بسیار به آن‌ها اشاره می‌شود. چند تا از جالب‌ترین‌های‌شان را با هم مرور کنیم:

  • “من الان چطوری‌ام!؟” ترجیع‌بند صحبت‌های فامیل دور این سؤال بود. در زندگی شخصی‌ و کاری‌مان، اگر می‌خواهیم که در جا نزنیم و آن‌جایی که هستیم نمانیم، همیشه باید دنبال پاسخ این سؤال باشیم؛ اما همیشه هم یادمان می‌رود! من چطوری‌ام!؟ کجا هستم؟ چطور آدمی هستم؟ چه ویژگی‌های مثبت و منفی دارم؟ چه نقاط قوت و ضعفی دارم؟ اولین گام در به‌بود زندگی‌مان، پرسیدن این سؤال‌ها از خودمان و دیگران است که همگی در همان سؤال ساده‌ی فامیل دور جمع شده‌اند: “من الان چطوری‌ام!؟” فقط لطفا مثل فامیل دور تنها به این اکتفا نکنید در همین لحظه چطورید. این چطور بودن، محرکی است برای شروع فرایند توسعه و به‌بود خود.
  • خودتان باشید. این ویژگی‌ مثبت تمام شخصیت‌های کلاه قرمزی است. آن‌ها با تمام کلک‌ها و کودکی‌های‌شان، همیشه خودشان هستند. وقتی خودتان باشید، نه خودتان را گول می‌زنید و نه دیگران را. می‌فهمید که شما هم آدمی هستید مثل دیگران؛ با ضعف‌ها و قوت‌های خاص خودتان. می‌فهمید که جایگاه واقعی‌تان کجاست و باید به کجا بروید. این طوری دیگران هم از بودن با شما احساس خوبی به‌دست می‌آورند.
  • تهدید را به فرصت تبدیل کنید: فامیل دور از ببعی می‌ترسید؛ اما بعدتر جنبه‌های مثبت ببعی را دید و جنبه‌های منفی‌اش را کنار گذاشت. این طوری، تهدیدِ ببعی را به فرصتی برای نمایش توانایی‌های خودش (به‌عنوان یک مربی و منتور که خودش جای حرف زیاد دارد) تبدیل کرد!
  • خوش‌بین باشید. فامیل دور به همه چیز و همه کس خوش‌بین بود. به قول خودش “من در این ببعی [البته بااستعداد برنامه] افق‌های روشنی می‌بینم!”
  • بر تخصص حرفه‌ای خود تمرکز کنید: فامیل دور، “در ـ کار” بود و دنیا را از زاویه‌ی دید تخصص‌ خودش یعنی “در” می‌دید و تفسیر می‌کرد. برای همه چیز راه‌حلی از جنس “در” داشت. کارش را دوست داشت و به آن افتخار می‌کرد. نمونه‌ی عالی درک این‌که “تخصص من چیست” یعنی این!

مرتبط: ۵ نکته کاری که می‌توان از “کلاه‌قرمزی” آموخت (از امیر مهرانی)

دوست داشتم!
۱۳

۶ عنصر یک زندگی خوب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

نویسنده: تونی شوارتز/ مترجم: علی نعمتی شهاب

من آخرین پست وبلاگم را با این جمله به پایان رساندم: “معیار درست بزرگ‌منشی ظرفیت ما برای حرکت در برابر بادهای مخالف زندگی همراه با چابکی و ظرافت است: پذیرفتن خودمان به همان شکل که هستیم بدون متوقف کردن تلاش‌های‌مان برای بهتر شدن.”

هفته‌ی پیش من در این مورد عمیق‌‌تر اندیشیدم. چیزی که به ذهنم رسید این بود که یک زندگی خوب تا چه حد به پذیرفتن پارادوکس‌ها نیازمند است.

همیشه انتظار یاد گرفتن و رشد کردن را داشته باشید؛ اما خودتان را همان‌طور که هستید بپذیرید

یادگیری و رشد نیازمند آمادگی برای نگاه صادقانه و بی‌رحمانه به نقاط ضعف‌مان است. با بهترین نقطه‌ی قوت‌ شخصی‌تان آغاز کنید. وقتی زیاده از حد از آن استفاده می‌کنید، اغلب این نقطه‌ی قوت به بزرگ‌ترین نقطه‌ی ضعف شما تبدیل می‌شود.

مهم‌ترین نقاط قوت من، توانایی هدایت‌گری و هم‌دلی است. وقتی بیش از حد آن‌ها را به کار بگیرم، به زورگویی تبدیل می‌شوند. چند ماه پیش من با مشتری درگیر شده بودم که فکر می‌کردم غیرمنصفانه و با دورویی با من رفتار کرده است. من با او منصفانه رفتار کردم و این منجر به از دست رفتن آن مشتری برای ما شد.

ارزش چندانی در شکستن خودم درباره‌ی آن‌چه رخ داد یا مقابله با عصبانیت‌ام وجود نداشت. مشتری بدرفتاری کرده بود؛ اما مهم‌تر، کاری بود که من انجام دادم: با پذیرفتن مسئولانه‌ و بخشیدن خودم درباره‌ی این حقیقت که هر چند زیادی نزدیک شدن به افراد بخش غیرقابل انکاری از من است؛ اما من هنوز می‌توانم خودم را رشد دهم و چیزهای جدیدی یاد بگیرم.

همین هفته‌ی پیش که من ملاقاتی با مشتری دیگری داشتم؛ احساس کردم ضروری است کمی واکنش جدی‌تر نشان بدهم. به جای این کار، من آگاهانه عقب‌نشینی را انتخاب کردم و اجازه دادم نتیجه‌ی کار، مواظب خودش باشد. و همین طور هم شد. با آگاه بودن از عادت خودم در مورد استفاده‌ی بیش از اندازه از یک نقطه‌ی قوت ـ یعنی با تشخیص نقطه‌ی آسیب‌پذیری خودم ـ توانستم انتخاب دیگری داشته باشم.

ارزش‌آفرینی برای دیگران و مراقبت از خودمان

تأمین ضروری‌ترین نیازهای‌ و آرزوهای‌مان موجب دل‌خوشی‌های پیاپی می‌شوند؛ اما این شادی‌ها کوتاه مدت هستند. وقتی ما به چیزی یا کسی فراتر از خودمان خدمت کنیم، دیرپاترین احساس بامعنا بودن زندگی و رضایت از آن را کسب می‌کنیم. بخشیدن به دیگران منبعی بی‌پایان از انرژی است.

به‌عنوان مثال وقتی با پرستاران بخش مراقبت‌های قلبی در بیمارستان کلیولند کلینیک کار می‌کردیم، به شکل سازگاری تعهد آن‌ها ما را شگفت‌زده می‌کرد. این پرستاران اغلب بدون این‌که چیزی بخورند، دمی بنشینند یا حتی دوشی بگیرند، ۱۲ تا ۱۴ ساعت به صورت مداوم برای بیماران‌شان کار می‌کردند.

با این حال تقریبا همه‌ی آن‌ها کارشان در خدمات‌رسانی به بیماران واقعا بدحال را رضایت‌بخش توصی می‌کردند. مشکل این بود که در طول زمان شغل آن‌ها طاقت‌فرسا می‌شد.

به تشویق بیمارستان پرستاران نیازهای بیماران را بر نیازهای خودشان مقدم می‌دانستند و معتقد بودند که هر کار دیگری، خودخواهی است. بسیاری از پرستاران از پدیده‌ای به نام خستگی از غم‌خواری (Compassion Fatigue) رنج می‌بردند. نرخ خروج از شغل، بالا بود.

بنابراین قربانی کردن خودتان برای کمک به دیگران هیچ فرقی با تمرکز کامل بر روی خودتان به هزینه‌ی دیگران ندارد. خودخواهی یعنی لذت‌بخش ساختن زندگی خودتان؛ اما مراقبت زا خود درباره‌ی اطمینان حاصل کردن از تأمین نیازهای اساسی شما است؛ بنابراین شما از خودتان رها می‌شوید و برای ارزش‌آفرینی برای دیگران انرژی به دست می‌آورید.

تمرکز زیاد و بازسازی منظم

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که در آن هم‌واره با تقاضاهایی عجیب دست و پنجه نرم می‌کنیم؛ اما به ندرت روی چیزی برای زمانی طولانی تمرکز می‌کنیم. توجه مجذوبانه ـ توانایی به تأخیر انداختن دیگر چیزهای لذت‌بخش برای تمرکز بر یک موضوع در یک زمان خاص ـ شرط لازم رسیدن و حفظ تعالی در هر چیزی است.

اگر چه برخالف ماشین‌ها، از انسان‌ها انتظار نمی‌رود در بالاترین ظرفیت برای مدت طولانی کار کنند. به جای آن ما انسان‌ها طوری ساخته شده‌ایم تا تقریبا در هر ۹۰ دقیقه، بین مصرف کردن انرژی قبلی، برای کسب انرژی جدید وقفه‌ای ایجاد کنیم.

ساعاتی که کار می‌کنید ارزش ایجاد شده توسط شما را تعیین نمی‌کند؛ بلکه انرژی که به ساعات کاری‌تان می‌آورید است که مهم است. هر چقدر با مهارت بیش‌تری خود را بازسازی کنید، انرژی بیش‌تری هم خواهید داشت.

انسان‌های دارای به‌ترین عملکرد ـ موسیقی‌دان‌ها، شطرنج‌بازان و قهرمانان ورزشی ـ معمولا به همین شکل تمرین می‌کنند: بیش‌تر از ۴ و نیم ساعت در روز تمرین نمی‌کنند. آن‌ها از بیش‌تر نصف ما هم بیش‌تر می‌خوابند و چرت‌های بیش‌تری هم می‌زنند.

این افراد کشف کرده‌اند که وقتی برای مدت زیادی تمرین می‌کنند؛ حواس‌شان پرت می‌شود، انرژی‌شان کاهش می‌یابد و کارشان خسته‌کننده می‌شود. اما به این دلیل که آن‌ها در زمان کار کردن‌شان کاملا روی کار تمرکز دارند؛ در زمان کوتاه‌تری کار بیش‌تری انجام می‌دهند.

اگر دوست داشتید در مورد این‌که چطور انرژی‌تان را مدیریت می‌کنید بیش‌تر بدانید، آزمون انرژی ما را امتحان کنید.

منبع

دوست داشتم!
۰

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۵)

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

“خود تورس بهتر شده است؟ فکر نمی‌کنم. موضوع این است که فکر نمی‌کنم که تورس بتواند بهتر شود. ایبراهیموویچ هم بهتر نشده. او همان بازیکن سابق است و در بود یا نبود اتوئو یک جور بازی می‌کند. می‌توانی تغییراتی داشته باشی و از اشتباهات‌ات بکاهی؛ ولی چطور می‌توانی بهتر شوی؟” (گفتگوی روزنامه‌ی مارکا با فرناندو تورس؛ این‌جا)

درس این شماره این است: حتما لازم نیست برای واقعا به‌تر شدن تلاش کنید. همین که بتوانید تعداد اشتباهات‌‌تان را کاهش دهید یعنی به‌تر شدن!

 

دوست داشتم!
۰

اهداف‌تان را به مسیر خودشان بازگردانید

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

نویسنده: هایدی گرانت هالوورسون/ مترجم: علی نعمتی شهاب

یک ماه از سال جدید هم به سرعت در حال گذشتن و تمام شدن است. اهداف سال جدیدتان در چه حال‌اند؟ احتمالا آن طوری که دوست داشتید پیش نرفته‌اند. اگر این‌گونه است، شما تنها نیستید. در واقع مطالعات بسیاری نشان داده‌اند که بیش از نیمی از افرادی که تصمیماتی برای سال جدید گرفته‌اند، آن‌ها را در میانه‌ی راه شکسته‌اند.

ایجاد تغییرات واقعی می‌تواند مشکل باشد و همین موضوع، انگیزه‌ای است برای آغاز کاهش دادن انتظارات یا کنار گذاشتن کامل اهداف. اما ناراحت نباشید،‌ هنوز برای فشردن کلید ریست و دوباره حمله‌ کردن به اهداف دیر نشده است؛ اما این بار باید مجهزتر باشید.

اغلب ما سرزنش‌های‌مان را برای شکست بر نقاط اشتباهی متمرکز می‌کنیم. معتقدیم که استعداد یا عزم راسخی نداشتیم یا از یک توانایی ذاتی لازم برای دستیابی به هدف‌مان بهره‌مند نبودیم. اما اولین چیزی که با مطالعه‌ی عوامل موفقیت در زندگی یاد می‌گیرید این است که توانایی‌های ذاتی (البته اگر اصلا چنین چیزی وجود داشته باشد!) در مورد شانس شما برای موفقیت در دستیابی به هدف‌تان هیچ نمی‌گویند. تحقیق من در کنار نتایج چند دهه تحقیق در مورد انگیزش تصویر متفاوتی را ترسیم می‌کند: در حقیقت مثل بسیاری دیگر از جنبه‌های زندگی همه چیز به استراتژی برمی‌گردد.

در این‌‌جا دو استراتژی که به صورت عملی مورد آزمون قرار گرفته‌اند و می‌توانند باعث شوند یک سال ناامیدکننده‌ی دیگر با عملی شدن همان تغییرات اساسی که به دنبال‌شان می‌گردید به سالی پربار تبدیل شود، بررسی می‌شوند:

۱- تعیین اهداف خاص نه؛ ‌اهداف کاملا خاص تعریف کنید: وقتی آدم‌ها اهداف‌شان را برای من تعریف می‌کنند من چیزهایی مثل این‌که “می‌خوام بیش‌تر کار کنم”، “غذای سالم‌تری بخورم”، “کم‌تر خرج کنم و بیش‌تر پس‌انداز” و مانند این‌‌ها را می‌شنوم. در جواب این حرف‌ها من می‌گویم: “اوکی، خوب موفقیت برات چطوری تعریف می‌شه؟ از کجا می‌فهمی به هدف‌ات رسیدی؟” اغلب این سؤال با سکوتی طولانی، سردرگمی و پاسخی مثل “راست‌اش واقعا در این مورد فکر نکردم” همراه می‌شود.

زمان گذاشتن برای تعریف و نوشتن دقیق آن‌‌چه می‌‌خواهید به آن برسید احتمال راضی شدن به کم‌تر و توجیه خودتان با گفتن این‌که “همین هم خوبه” را کاهش می‌دهد. “هزاران مطالعه نشان داده‌اند که خاص کردن هر چه بیش‌تر اهداف، یکی از اثربخش‌ترین گام‌ها برای دستیابی به هر هدفی است.”

به جای “سخت کار کردن”، یک هدف بلند مدت را در نظر بگیرید ـ مثل “افزایش حقوق به‌اندازه‌ی حداقل … دلار” یا “رسیدن به رده‌ی … سازمانی در ارتقای شغلی.” هم‌چنین جزییات گام‌های ویژه‌ی میان مدتی که برای رسیدن به آن نقطه لازم است را تعیین کنید. آیا مدیرتان از شما خواسته در حوزه‌‌های فنی خاصی خودتان را بهبود بدهید؟ آیا خبر دارید که برخی مسائل در روابط بین انسانی شما را از پیش‌رفت بازداشته است؟ اگر می‌دانید باید به‌تر ارتباط برقرار کنید، هدف خاص خودتان را چیزی مثل “با دقت گوش کردن بدون قطع کردن صحبت طرف مقابل” تعیین کنید.

وقتی چیزی را که برای‌اش تلاش می‌کنید مبهم باشد، استفاده از این روش آسان وقتی خسته‌ و دل‌سرد و افسرده شده‌اید، بسیار انگیزش‌بخش است. اما خودتان را با این افسانه نفریبید که اگر هدف مشخصی را تعیین کردید، یا به آن می‌رسید و یا نه. اگر نرسیدید، چاره‌ای ندارید جز این‌که آن‌قدر روی آن موضوع کار کنید تا موفق شوید.

۲- درباره‌ی آن‌چه که می‌خواهید و چیزهایی که بین شما و آن فاصله می‌اندازند بیاندیشید: در ذهن‌تان تا نقطه‌ی مطلوب بروید و برگردید! این استراتژی مقایسه‌ی ذهنی نامیده می‌شود و به صورت خلاصه شامل خوش‌بینانه فکر کردن درباره‌ی جنبه‌های شگفت‌انگیز دست‌یابی به هدف‌تان در عین واقعی فکر کردن درباره‌ی این‌که چگونه می‌خواهید به آن نقطه برسید، است.

اول تصور کنید در زمان دست‌یابی به هدف‌تان چه احساسی خواهید داشت. تا جایی که می‌شود آن را در ذهن‌تان روشن و روشن‌تر تصویر کنید. سپس متوجه موانعی شوید که در بین راه‌ به آن‌ها برخواهید خورد. مثلا اگر دوست دارید شغلی به‌تر و با درآمد بالاتر به دست آورید، باید با تخیل درباره‌ی احساس غرور و لذتی که از پذیرفتن یک پیشنهاد شغلی فوق‌العاده از سازمانی برجسته به شما دست می‌دهد شروع کنید. سپس می‌توانید درباره‌ی چیزهایی که بین شما و آن پیشنهاد مطبوع فاصله انداخته‌اند فکر کنید؛‌ مثلا: کاندیداهای برجسته‌ی دیگری که برای آن شغل درخواست می‌دهند. آیا توجه به این موضوع باعث نمی‌شود که شما روزمه‌تان را کمی به‌بود بدهید؟

این کار تجربه‌ی لزوم اقدام نامیده می‌شود ـ حالتی روان‌شناختی که برای دست‌یابی به هدف مورد نیاز است. خیال‌پردازی در مورد این‌که گرفتن آن شغل چقدر خوب خواهد بود می‌تواند خیلی لذت‌بخش باشد؛ اما شما را به سر منزل مقصود نمی‌رساند. تکنیک مقایسه‌ی ذهنی آرزوها و خیالات شما را با متمرکز کردن‌تان بر آن‌چه برای رسیدن به آن‌ها مورد نیاز است، به واقعیت تبدیل می‌کند.

در تحقیقاتی که توسط من و همکاران‌ام انجام شده ـ از بررسی نوجوانان ۱۵ ساله‌ای که در طول تابستان خودشان را برای امتحان PSAT آماده می‌کنند تا کارکنان واحد منابع انسانی که برای مدیریت به‌تر زمان‌شان تلاش می‌کنند و از افراد مجردی که برای یافتن همسر تلاش می‌کنند تا پرستاران کودکان که می‌کوشند با والدین بچه‌ها ارتباط به‌تری برقرار کنند ـ نتایج همیشه مشابه بوده‌اند. استفاده‌ از تکنیک مقایسه‌ی ذهنی به شکل قابل اطمینانی به تلاش‌ها، انرژی و برنامه‌ریزی بیش‌تر و دست‌یابی به‌تر به اهداف می‌انجامد. صرف چند دقیقه برای رفت و برگشت ذهنی بین آینده‌ی مورد نظرتان و وضعیت امروزتان و موانعی که باید برای رسیدن به نقطه‌ی مطلوب پشت سر بگذارید، به شما کمک می‌کند تا به شفافیت و انگیزه‌ی لازم برای موفقیت دست یابید.

منبع

پ.ن. امسال پست‌های ثابت هفتگی گزاره‌ها این طوری خواهد بود: شنبه‌ها یک مطلب ترجمه، یک‌شنبه‌ها مقاله‌ی هفته، سه‌شنبه‌ها مشاوره‌ی مدیریت و جمعه‌ها لینک‌های هفته.

دوست داشتم!
۰

عاشق سرنوشت …

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

… با سرسختی مقاومت می‌کرد. عاشق سرنوشت خود بود و در سیر خود به سوی تباهی شرف و زیبایی می‌دید.

لطفا حرف مرا بد تعبیر نکنید. گفتم عاشق سرنوشت خود بود، نه عاشق خود. این‌ها دو چیز بسیار متفاوت‌اند. زندگی‌اش هویت جداگانه‌ای یافته و به تعقیب هدف‌های خود پرداخته بود، که از اهداف میرک [خودش!] جدا بود. وقتی می‌گویم زندگی‌اش به سرنوشت‌اش بدل شده بود، مقصودم همین است.

سرنوشت بر آن نبود که حتی انگشتی برای کمک به میرک بلند کند (برای شادی، ایمنی، روحیه‌ی خوش یا سلامت او.) حال آن‌که میرک آماده بود هر کاری برای سرنوشت خود بکند (برای جلال، وضوح، زیبایی، بهنجاری و اهمیت آن.)خود را مسئول سرنوشت خود می‌دانست؛ اما سرنوشت مسئولیتی نسبت به او حس نمی‌کرد …

(از: کلاه کلمنتیس؛ میلان کوندرا؛ ترجمه: احمد میرعلایی؛ نشر باغ نو؛ صص ۸۵-۸۴)

دوست داشتم!
۰

از بوق اشغال!!! (۱)

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

چند سال پیش که روزنامه‌ی جام جم تازه درآمده بود، صفحه‌ای داشت با عنوان بوق اشغال که مصاحبه‌ با نویسندگان و هنرمندان و دیگر قشرهای فرهیخته‌ی جامعه بود. بعدها این مصاحبه‌های جالب در قالب کتابی هم با همین نام چاپ شد. از این کتاب کلی یادداشت دارم که متأسفانه ننوشته‌ام کدام‌شان متعلق به مصاحبه با کیست و کتاب‌اش را هم متأسفانه‌تر انفاق کردم به کس دیگری! هر از چند گاهی بخشی از این یادداشت‌ها را این‌جا می‌نویسم. این هم اولی‌های‌اش:

ـ آخرین بار کی از خودتان بدتان آمد؟ وقتی از دیگری بدم آمد!

ـ پیغام‌تان برای انسان‌های هزاره‌ی سوم؟ زندگی را ادامه دهید.

ـ تصمیم‌تان در لحظه‌های ناامیدی: تصمیم نگرفتن …

دوست داشتم!
۰

نیستم نومید از تشریف سبز نوبهار …

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را
از آن پیغام‌بر خوبان پیام آورد مستان را

که جان‌ها را بهار آورد و ما را روی یار آورد
ببین کز جمله دولت‌ها کدام آورد مستان را …

یک سال دیگر با خوشی‌ها و دل‌تنگی‌های‌اش تمام شد و در آستانه‌ی آمدن بهاری دیگریم. به همین مناسبت در این پست پایانی سال، قصدم تشکر از دوستان و بزرگ‌وارانی است که گذراندن امسال بدون همراهی‌شان، سخت‌تر می‌شد:

  • تشکر ویژه دارم از تک تک اعضای خانواده‌ی عزیزم به خاطر مهربانی‌های تمام‌نشدنی‌شان.
  • تشکر می‌کنم از دوستان بسیار نازنینی که در این یک سال به‌ویژه در دوره‌های ناراحتی‌ام، بودن‌شان در کنار من و راه‌نمایی‌های‌شان تسکین‌دهنده و امیدبخش بود؛ به‌ویژه دوستان بسیار عزیزم صبا حسین‌نیا (که لازم است این‌جا اسم‌اش را بیاورم!) و شهرام و نیمای عزیز.
  • تشکر می‌‌کنم از دوستان و هم‌کلاسی‌های عزیزم که این روزها با پایان گرفتن دوران تحصیل‌ام در دوره‌ی MBA، دل‌تنگی‌ام نشان از آن دارد که چقدر بودن در کنارشان برای‌ام ارزش‌مند و شادی‌آفرین بوده است.
  • تشکر می‌کنم از همه‌ی مدیران و کارشناسان سازمان‌های کارفرما و هم‌چنین هم‌کاران‌ عزیز و محترم‌ام که بدون آن‌ها، کارهای‌ام پیش نمی‌رفت!
  • تشکر می‌کنم از دوستان گل‌آقایی به‌ویژه گل‌نسای عزیز. واقعا نشستن روی صندلی‌های اتاقِ کارِ مرحوم گل‌آقا و همکاری با این مؤسسه، سورپریز اصلی امسال برای من بود!
  • تشکر می‌کنم از دوستان عزیزی که به لطف شبکه‌های مجازی ـ به‌ویژه گودر ـ و این وبلاگ یعنی گزاره‌ها، افتخار آشنایی با آن‌ها را پیدا کردم و هم در شناخته‌ شدن این وبلاگ به من کمک کردند و هم ازشان کلی مطلب جدید یاد گرفتم؛ به‌ویژه: احسان اردستانی، امیر مهرانی، دکتر علی رضا مجیدی، مهدی عرب عامری، احمد شریفی، نیام یراقی، آیدین کسایی، نادر خرمی‌راد، دوستان وبلاگ همینا و علی واحد و اساتید و بزرگ‌تر‌هایی مثل آقای مجید آواژ و استاد پرویز درگی (که جا دارد بابت هدیه‌ی بسیار ارزش‌مندشان در این روزهای آخر سال از ایشان و هم‌کاران محترم‌شان در TMBA تشکر کنم.)
  • و در آخر تشکر می‌کنم از تک‌ تک شما دوستان و خوانندگانی که این‌جا را چه زمانی که در گزاره‌ها وردپرس دات کام در خدمت شما بود و چه زمانی که روی گزاره‌ها دات کام قرار گرفت، دنبال کردید، مطالب‌اش را خواندید و به‌اشتراک گذاشتید و در موردشان اظهارنظر کردید. شمایی که مرا برای نوشتن، انگیزه بخشیدید. امسال را به لطف شما با سرمایه‌ای به نام گزاره‌ها به پایان می‌برم.

گزاره‌ها در طول تعطیلات نوروزی فعال خواهد بود؛ هر چند که بیش‌تر به دغدغه‌های فرهنگی و ادبی و هنری من خواهد پرداخت تا مطالب مدیریتی و آی‌تی. با پایان تعطیلات، باز هم گزاره‌ها به روال قبلی‌اش باز خواهد گشت.

سال نو و نوبهارش بر شما مبارک‌ و خجسته باد. سبز باشید و شاد و سلامت.

دوست داشتم!
۰

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۴)

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

“ریکارد برای من مثل یک پدر بود. او در طول دوره‌های سخت، به من خیلی کمک کرد و یکی از معدود افرادی بود که به من اعتماد به نفس می‌داد. او همیشه از من می‌خواست که آرام باشم و می‌گفت:”آرامش‌ات را حفظ کن. من در کنار تو هستم.” من تا آخر عمرم قدردان زحمات او هستم.” (ویکتور والدس؛ این‌جا)

ترس‌های زیردستان‌تان را بشناسید و به آن‌ها بفهمانید که تا زمان غلبه بر آن ترس‌ها، در کنارشان هستید؛ مخصوصا وقتی که آن‌ها از اشتباهات خودشان می‌ترسند!

دوست داشتم!
۰

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۳)

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

اگر کسی را نداشته باشید که به شما انگیزه بدهد، دیگر دلیلی هم برای جنگیدن ندارید. این کاری است که مربیان باید انجام بدهند. مورینیو به اندازه‌ای به من روحیه می‌داد که حاضر بودم به خاطر او بمیرم. یک مربی باید خودش را با بازیکنانی که در اختیار دارد تطبیق دهد، به ویژه وقتی ۷۰ میلیون یورو برای او خرج می کنید.” (زلاتان ایبراهیموویچ؛ این‌جا)

ره‌بران و مدیران محترم؛ شما برای این در سازمان هستید: انگیزه دادن به زیردستان‌تان برای انجام کارهایی که برای رسیدن به اهداف سازمان لازم است!

اما ماجرای زلاتان و بارسا که خودش به آن اشاره کرده، یک تا درس جالب دیگر را هم به ما می‌آموزد: برای حل یک مشکل (اتوئو!) به سراغ یک مشکل دیگر (زلاتان) نروید! فلسفه‌ی فوتبال بارسا بازی زمینی و تکنیکی است. یک مهاجم قد بلند و سر زن مثل زلاتان (هر چقدر هم تکنیکی باشد) در کجای این چارچوب تاکتیکی جای می‌گیرد؟

دوست داشتم!
۰