کار تیمی در یک جمله به روایت پل آستر

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

سایت گودریدز مصاحبه‌ی جالبی کرده با پل آستر نویسنده‌ی معروفِ آمریکایی آثاری چون تیموبکتو (چون خودم اینو ازش خوندم!) و البته سه گانه‌ی نیویورک. یک جای این گفتگو، مصاحبه‌گر از آستر می‌خواد که بگه رابطه‌اش با هم‌سر رمان‌نویس‌اش سیری هوستوت چطوریه. آستر هم کلی از هم‌سرش تعریف می‌کنه و می‌گه من هر روز نوشته‌هام را زیر بغل‌ام می‌زنم و به خونه می برم تا سیری در موردشون نظر بده و البته در مقابل، اولین نسخه‌ی رمان‌های هم‌سرش را هم همیشه آستر می‌خونه. آستر می‌گه ما ۳۰ ساله داریم این طوری کار می‌کنیم و یادم نمیاد حتی یک بار کامنت نامربوطی به هم داده باشیم.

اما نکته‌ی مهم و انگیزه‌ی نوشتن این پست: آستر در آخر پاسخ‌اش به همین سؤال یک جمله‌ی بسیار جالب داره که به نظرم برای کار تیمی مخصوصا وقتی تیم از گروهی از آدم‌های متخصص دور هم جمع می‌شوند، بسیار مهم و کاربردیه. آستر می‌گه:

We do our thing separately but we share it.

من هم همیشه ترجیح‌ام در کار این بوده که کار را جدا انجام بدهیم و آخرش که تمام شد (یا اگر لازم هست در حین انجام کار) به‌اشتراک‌اش بگذاریم؛ اما خوب همیشه هم به تک‌روی و فرار از کار تیمی متهم شده‌ام!

دوست داشتم!
۰

لینک‌های هفته (۱۲)

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاور‌ه‌ی مدیریت و آی‌تی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینک‌ها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا این‌که حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمی‌کنید!

با این توضیح لینک‌های این هفته را مرور می‌کنیم:

رزومه نویسی- بایدها و نبایدها- ۲ (شهرام کریمی)

مهرنامه ۶-سوسیالیسم غیرممکن است (خواندن این مقاله‌ی صادق الحسینی در مورد مهم‌ترین مدافعان اقتصاد آزاد در قرن بیستم از نون شب واجب‌تره!)

معرفی سایت: Learn out Loud (عالیه! من چند ساعتی فقط داشتم توش می‌گشتم و عناوین دوره‌های بیزینس و آی‌تی‌اش را می‌دیدم. ممنون از امیر برای معرفی‌اش.) و استاد و شاگردی به سبک ژاپنی (از امیر مهرانی)

دفاع از منافع سازمانی به چه قیمت؟ و وبلاگ دانشجویان مدیریت و اقتصاد دانشگاه های اروپایی (علی سرزعیم)

تبارشناسی بازار ثانویه (حامد قدوسی)

ساخت بانک اطلاعاتی به کمک PivotTable در اکسل (ممنون‌ام از احمد شریفی عزیز برای زحمت‌اش. این راهنما را به صورت فایل PDF دانلود کنید.)

پنج راه برای کله پا کردن یک مدیر پروژه، مدیریت پروژه،کی،کجا،چه قدر، مسئله این است! و اقدامات حین جلسه – قسمت یک (مهدی عرب عامری)

ده سؤالی که شما هنگام مصاحبه شغلی می توانید بپرسید (مهرداد نایب)

شاد باشید و سازمان را به چه گروهی بسپاریم تغییرساز یا سنتی و ارزش‌های مدنظربرای توفیق کسب و کار (قسمت هشتم) (استاد پرویز درگی)

درس های رهبری و موفقیت از زبان یک مربی بسکتبال (مطلب جالبی از وبلاگ دنیای چابک. البته هرم موفقیت این جناب وودن که در این پست اومده کوچک و غیرقابل خوندنه. شکل بزرگ‌تر و خوانا‌ترش را این‌جا ببینید.)

تعرفه پزشکی و تضاد منافع (محمد رضا فرهادی‌پور)

برای حل بحران‌های اقتصادی پیش‌رو، نمی‌توانید روی ما حساب کنید (منظور از ما، صنعت نرم‌افزار ایران است. این مطلب نوشته‌ای است از وبلاگ بهسادِ آقای مجید آواژ)

تورم نقطه به نقطه چیست؟ (رزوبه یوسفی)

ربط باگ نرم افزار با عینک آقای فروشنده! (این خاطره‌ی بامزه را بخوانید تا ببینید خدمات پس از فروش نرم‌افزار تا کجاها می‌تونه گسترش پیدا کنه!!!)

گودر گزاره‌ها:

مصاحبه صوتی با علیرضا مجیدی، نویسنده وبلاگ یک پزشک (شنیدن‌اش واجبه!)

مهارت‌های مدیریت اشتباه مدیریتی (در انجام یک کار دو سؤال برای آدم‌ها مطرح است: “آیا می‌توانم انجام‌اش بدهم؟” و “چقدر انجام‌اش برای‌ام ارزش دارد؟” اگر برای پاسخ‌دهی به هر یک از این سؤالات یک مقیاس ۵ تایی را در نظر بگیریم، اگر فرد اولی یعنی اعتماد به نفس انجام کار را مهم‌تر یا حداقل برابر دومی یعنی انگیزه‌ی شخصی‌‌اش باشد؛ آن کار را به خوبی انجام می‌دهد و در غیر این صورت خیر.)

نگاه معجزه اقتصادی: آلمان پس از جنگ (“بازار اختراعی شیطانی برای رام کردن طبقاتی خاص نیست. کاملا بر عکس، این تنها نهاد زنده‌‌اقتصاد است که توزیعی عادلانه و بهینه را موجب می‌شود، چیزی که هیچ مرام اشتراکی نمی‌تواند جای آن را بگیرد.” آلمانِ پس از جنگ این گزاره را اثبات کرد.)

اقتصاد اطلاعات شکاف فقیر و غنی را کم می‌کند

چطور روی ۲۰ درصد امور حیاتی خود تمرکز کنید (“۸۰ درصد اوقات ما گرایش داریم مترصد اموری باشیم که خوب کار نمی‌کنند؛ اما تحقیقات نشان می‌دهد که تمرکز روی اموری که به خوبی انجام می‌دهیم کلید سرعت بخشیدن به پیشرفت است. چرا ما روی منفی‌ها تمرکز می‌کنیم؟ زیرا به ما این‌طور آموزش داده‌اند! اینکه به چه چیزی فکر کنید، انتخاب خودتان است، پس چه بهتر که ۸۰ درصد افکار خود را بر روی نقاط قوت خود یعنی آنچه که در زندگی شما خوب کار می‌کند و آنچه که در آن پتانسیل خوبی دارید، متمرکز نمایید.”)

انتظارات متقابل مدیر ارشد و زیردستان (به مدیران در هر سطحی خواندن‌اش توصیه می‌شود.)

مهارت‌های مدیریتی خوش‌بین‌ها در کار موفق‌ترند (چون “افراد با گرایش خوش‌بینانه در مقابله با مشکلات خوب عمل می‌کنند و حاضرند تا راه‌های‌ جدید و نوینی را در صورت لزوم امتحان کنند.”)

ده راهکار برای استفاده بهینه از داده‌ها نقش آمار و ارقام در عملکرد شرکت‌ها (چرا کارکنان سطوح پایین برای سازمان مهم‌اند؟ چون در زمان لازم به اطلاعاتِ دقیق، دسترسی دارند. امروزه سیستم‌های جمع‌آوری و تحلیل اطلاعات باعث شده که مدیران هم بتوانند به سرعت به همان اطلاعات دست پیدا کنند.)

اقتصاد برای همه – درس دوم اقتصاد ارزشی است یا اثباتی؟ (گزاره‌های علم اقتصاد اثباتی هستند نه ارزشی.)

پروژه بهبود فضای کسب‌وکار، فرصت‌ها و محدودیت‌ها (معرفی مختصر و مفید پروژه‌ی Doing Business  بانک جهانی)

میزان رضایت شغلی به تفکیک رشته‌های مختلف در آمریکا (این را حتما ببینید. مهندسی شیمی اول هست و MIS دوم.)

اختلاف محققان ادامه دارد رضایت از زندگی در گرو درآمد شماست (“این تحقیق‌ها می‌گویند برای شادمانی نه درآمد نسبی که درآمد مطلق است که اهمیت دارد. به عبارتی جذابیت‌های زندگی در دنیای ثروتمندها دوباره به جای خود بازگشته است.”)

زنان یک‌چهارم متخصصان IT آمریکا را تشکیل می‌دهند

کاربران به طور متوسط هفته‌ای ۱۲ ساعت را در اینترنت سپری می‌کنند (البته فکر کنم در مورد گودربازان، این متوسط روزانه باشه!!!)

برتری ایران در تعداد کاربر / ایران ضعیف ترین کشور منطقه در تامین پهنای باند (دست گل وزارت ICT درد نکنه!)

ایجاد مراکز فناوری اطلاعات در تمامی وزارتخانه ها (خبر بسیار مهم)

گوگل امکان تائید حساب تلفنی در ایران را اضافه کرد

جابز کاندیدای اول مدیرعاملی گوگل بود (خوش‌حال باشیم که جابز در اپل ماند یا نه؟)

قسمت‌های قبل:

برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.

پ.ن. ۱٫ لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمی‌شناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیش‌تر.

پ.ن.۲٫ اگر دوست داشتید توئیتر گزاره‌ها را برای دیدن ایده‌ها و حال و احوال روزانه‌ی من و گودر گزاره‌ها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی (و گاهی هم که خیلی هیجان‌زده می‌شوم، علم!) دنبال کنید.

دوست داشتم!
۰

کارگاه‌های آموزشی مشاوره‌ی مدیریت

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

خوش‌حال‌ام که بالاخره در این کشور ما یک عده دارند احساس می‌کنند کار مشاوره‌ی مدیریت یک کار جدی و بسیار حرفه‌ای است و نیازمند داشتن دانش‌ها و مهارت‌های خاص خودش.  در آذر ماه ام‌سال دو کارگاه آموزشی در زمینه‌ی مشاوره‌ی مدیریت برگزار می‌شود:

  • کارگاه آموزشی بین المللی متدولوژی، فرآیند، معماری و ابزارهای مشاوره مدیریت براساس استاندارد معتبر بین‌المللی CMC انجمن بین‌المللی مشاوران مدیریت (اطلاعات بیش‌تر )
  • دومین دوره کارگاه بین المللی مشاوره مدیریت انجمن بین‌المللی مدیران ایرانی (اطلاعات بیش‌تر این‌جا)

انجمن بین‌المللی مدیران ایرانی (i-aim) دومین دوره‌ کارگاه‌اش را برگزار می‌کند؛ اما دوره‌ی CMC برای اولین بار در ایران برگزار می‌شود و همین، جذاب‌ترش می‌کند. من چند وقتی بود که قصد داشتم در مورد کارگاه انجمن بین‌المللی مدیران ایرانی بنویسم؛ اما وقت و حوصله و تنبلی اجازه نمی‌داد که الان می‌گویم چه به‌تر! در مورد این دو کارگاه یک جا می‌نویسم.

چند نکته در مورد کارگاه i-aim:

  • کارگاه i-aim، عملیاتی‌تر از کارگاه CMC است؛ اما از نظر من دچار مشکل پراکندگی است و چندان جامعیت ندارد. یک اشکال اساسی کارگاه i-aim تمرکز شدیدش بر مسئله‌یابی و حل مسئله براساس داده‌های کمی است؛ چیزی که در ایران تقریبا انجام‌اش به دلیل در دسترس نداشتن داده‌های دقیق، معتبر و به‌روز غیرممکن است. یادم هست برای یک پروژه‌ی استراتژی برای یک شرکت ساختمانی، کلی وقت گذاشتیم تا اطلاعات لازم را جمع کنیم و نشد؛ چون اولا بخش عمده‌ای از اطلاعات قدیمی و غیرقابل اطمینان بودند؛ ثانیا هیچ مرجع واحدی برای انتشار اطلاعات مربوط به بازار مسکن در کشور وجود ندارد (و هم‌پوشانی و تناقضات عجیب و غریبی بین آمارهای مثلا بانک مرکزی، مرکز آمار ایران و شهرداری تهران وجود دارد!!!) و ثالثا دسترسی به اطلاعات خیلی وقت‌ها میسر نیست (مثلا سایت مرکز آمار ایران ییهو دو سه روزی خراب شد!) بنابراین هر چند مشاوره بر مبنای فکت‌ها و داده‌‌های عمیق خوب است؛ اما در ایران عملا چندان امکان‌پذیر نیست.
  • کارگاه i-aim البته از نظر پنل‌های حاشیه‌ای‌اش و البته آدم‌هایی که احتمالا حضور خواهند داشت، بسیار قابل توجه و مهم است؛ مخصوصا دو پنل آخرش، یعنی: چالش‌های مشاوره مدیریت در ایران (آقای مهندس مؤمنی ـ مدیرعامل شرکت ما حاسب سیستم) و پانل مشکلات مشاوره مدیریت در ایران (آقایان آشتیانی و هاشمی.) اولی قبلا در دانشکده‌ی مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف ارایه شده و بسیار عالی و قابل توصیه است. من پاسخ خیلی از سؤالات‌ام را در مورد مشکلاتی که در سطح مدیریت پروژه (و نه در سطح کارشناسی) با آن‌ها مواجه بوده‌ایم از زبان آقای مؤمنی گرفتم. در مورد دومی هم قبل‌تر آقای مهندس آشتیانی (مدیرعامل شرکت مشاوره‌ی مدیریت آریانا) مقاله‌ای نوشته بودند تحت عنوان دلایل دلسردی مدیران ایرانی از ابزارهای مدیریتی که اگر این پنل با آن مقاله مرتبط باشد، این پنل هم کاملا مفید خواهد بود. یکی دو تا پنل هم در مورد بازار جهانی مشاوره‌ی  مدیریت است که من خیلی نمی‌توانم در مورد محتوای‌شان اظهارنظر کنم؛ اما احتمالا باید مفید باشند.

با توجه به دو نکته‌ی فوق به نظرم کارگاه i-aim از نظر بازآموزی و تبادل تجربیات مشاوران باتجربه‌تر مفید باشد؛ نه برای مشاوران جوان‌تر و کم‌تجربه‌ای مثل من. در مقابل کارگاه CMC، کاملا بر آموزش فرایند مشاوره متمرکز است. اگر به برنامه‌ی دوره در (فایل PDF است) نگاهی بیاندازید؛ می‌بینید که در این کارگاه دو روزه به صورت مختصر و مفید با الف تا ی یک پروژه ی مشاوره آشنا خواهید شد. همان‌طور که در ابتدا اشاره کردم، CMC استاندارد بین‌المللی مشاوره‌ی مدیریت است که در قالب مدلی تحت عنوان مدل شایستگی (Competency Framework) تدوین شده است. این مدل را در شکل زیر مشاهده می‌کنید:

این شکل این‌قدر گویا هست که لازم نباشد من توضیحی اضافه کنم. فقط این‌که این شکل سندی را پشت سر خودش دارد که البته متأسفانه در سایت icmci یافت می‌نشود! من این سند را (که شکل فوق هم از آن برداشته شده) قبل‌تر از جای دیگری گرفته بودم که می‌توانید آن را از این‌جا دریافت کنید.

با جمع‌بندی توضیحات فوق، من به احتمال زیاد در کارگاه CMC شرکت می‌کنم.

دوست داشتم!
۱

خواستن، دوست داشتن و باقی ماجراها

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

نتایج تحقیق خانم پروفسور عظما خان یک هفته‌‌ای است که ذهن من را حسابی به خودش مشغول کرده است. این یکی از جذاب‌ترین تحقیقاتی است که من به عمرم خوانده‌ام. کشف خانم پرفسور عظما خان استثنایی است: خیلی وقت‌ها ما چیزی را می‌خواهیم، چون نداریم‌اش؛ نه این‌که واقعا دوست‌اش داریم! به قول ایشان: «احساس “خواستن” و “دوست داشتن” برخلاف تصور عمومی از هم کاملا مستقل‌اند ولی در عین حال با هم رابطه دارند. در واقع هر چه بیش‌تر چیزی را بخواهیم، در عمل کم‌تر آن را دوست داریم. این از جنس اشتیاق و انزجار است.»

من مدت‌ها است به این نتیجه رسیده‌ام که ما آدم‌ها وقتی به چیزی که با تمام وجود آرزوی‌اش را داریم می‌رسیم، دست آخر با یک “خوب که چی” و “اونی که این همه می‌خواستم‌اش همین بود؟” و یأس فلسفی ناشی از همین احساسات روبرو می‌شویم. نمی‌گویم که از داشتن‌اش لذت نمی‌بریم؛ اما آن لذتی که فکر می‌کردیم را هم به دست نمی‌آوریم. در واقع شاید بشود گفت که حسرتِ محرومیت، احساسی به مراتب قوی‌تر از لذتِ داشتن است و به همین دلیل است که همیشه آن دردِ خواستن و نداشتن و نشدن را به دوست داشتن تعبیر می‌کنیم تا خودمان را تسکین بدهیم.

وقتی مایل‌استون‌های مهم زندگی‌ام را مرور می‌کنم، می‌بینم در زندگی بارها با این احساس روبرو شده‌ام. مهم‌ترین‌های‌اش شاید چند مورد خاص باشند:

  • وقتی سال سخت کنکور کارشناسی که تمام شد و وارد دانشگاه که شدم! (البته دوری از خانواده هم بی‌تأثیر نبود.)
  • وقتی سر کار رفتم!
  • وقتی دانشجوی کارشناسی ارشد رشته‌ی دلخواه‌ام MBA شدم!
  • وقتی مشکل خدمت سربازی‌ام حل شد!

مشکل فقط این یأس فلسفی (!) نیست. این یأس رفع شدنی است و راه‌حل هم دارد. این‌که فقط به جنبه‌های مثبت زندگی فکر کنی، نیمه‌ی پر لیوان را ببینی و افکار و احساسات ناامیدانه و ناراحت را با توجیه کردن خودت در مورد بی‌فایدگی‌شان دور بریزی. اما آن جنبه‌ی بدتر این ماجرا چیست؟

شخصا تصور می‌کنم که این عدم توجه به تفاوت “دوست داشتن” و “خواستن”، شاید مهم‌ترین بلایی است که یک نفر می‌تواند در یک رابطه‌ی عاشقانه بر سر خودش بیاورد (خانم دکتر خان اشاره‌ای در حد یک جمله به این نکته داشته‌اند، اما به نظرم این کاربرد تحقیق‌شان در تحلیل رفتار آدم‌ها بسیار مهم‌تر از کاربردهای بازاریابی‌اش است.) این‌که کسی چون درگیر رابطه‌ای نبوده یا این‌که به داشتن چنین رابطه‌ای احساس نیاز می‌‌کرده، باعث شوند سریع و خام‌دستانه و خوش‌بینانه و از روی توهم، به قول یکی از دوستان رابطه‌ی دوستی را عاطفی کند و بعد هم اتفاقات ناخوشایندی بیفتد و نشود و آن آدم برسد به عمیق‌ترین نقطه‌ی چاه خالی زندگی …

شاید علت این همه ماجراهای عشق‌های ناکام و فاجعه‌هایی که رخ می‌دهد، ریشه در همین ندانستن تفاوت میان “خواستن به خاطر نیاز” و “خواستن به خاطر دوست داشتن” باشد. این دومی، جوهر و اساس عشق است و کاش همه‌مان بتوانیم روزی همان‌طور که سالواتوره و النا در به‌ترین فیلم زندگی من ـ سینما پارادیزو ـ در فراق از هم آن را تجربه‌ کردند، چنین تجربه‌ای را داشته باشیم …

بنابراین به‌تر است همین الان سعی کنیم بفهمیم هر کدام از خواست‌های‌مان از کدام جنس است. این طوری شاید اگر آن خواستن، به دلیل “حس محرومیت” باشد، بتوانیم راحت‌تر کنارش بگذاریم و اگر از جنس “دوست داشتن و احساس نیاز واقعی” بود؛ آن وقت ایمان‌مان تقویت شود که روزی (حالا گیرم حتی در رؤیا!) به آن خواهیم رسید!

یادم نمی‌رود روزی که در کنکور ارشد MBA پذیرفته نشدم، با خودم گفتم من به دلیل علاقه‌ی شدیدی که به دانشگاه‌ام پلی‌تکنیک دارم، حتما روزی مدرک MBA‌ام را از همین دانشگاه خواهم گرفت و این آرزو، کم‌تر از یک سال بعد رنگ واقعیت به خود گرفت! به قول راسل ایکاف بزرگ: «آینده عمدتا آن چیزی است که ما دوست داریم باشد!»

دوست داشتم!
۴

گزاره‌ها (۲۸)

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

اگر A نماد موفقیت در زندگی باشد؛ آن‌گاه A برابر است با x به‌علاوه y به‌علاوه z که در آن x یعنی کار، y یعنی بازی و z یعنی بسته نگاه داشتن دهان‌تان!

آلبرت انیشتین

دوست داشتم!
۰