فرجام روحِ ناآرام …

ای روحِ رام‌ناشده! در جنب‌و‌جوش باش
روحی تو ـ ناسلامتی ـ ای جان، چموش باش

ای مردِ در نهاد من افسرده، سوخته …!
زانوی غم رها کن و در عیش و نوش باش

چون نی، نجیب خواندی و نشنید روزگار
شیپور شو ـ کران به کران ـ در خروش باش

هم‌دوش آبشار ـ نه دل‌واپس سقوط … ـ
هم‌کوله با نسیم ـ نه غربت به‌دوش ـ باش

***

ای بغضِ بی‌محل وسط حرف من نپر
تا جمله را تمام نکردم خموش باش

***

آئینه چون شکست، بجز خرده‌شیشه نیست
این دل بریدنی شده دنیا …! به‌هوش باش!

حمیدرضا حامدی

دوست داشتم!
۲
ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)
علی نعمتی شهاب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *