نیمنگاهی به پاهایم انداخت
و گفت
فرقی ندارد چگونه میروی
با هواپیما
با قطار
با اسب
یا پای پیاده
بههر حال
نه زود میرسی
نه دیر
این سفر
یک عمر طول خواهد کشید
پیاده برو …
واهه آرمن
نیمنگاهی به پاهایم انداخت
و گفت
فرقی ندارد چگونه میروی
با هواپیما
با قطار
با اسب
یا پای پیاده
بههر حال
نه زود میرسی
نه دیر
این سفر
یک عمر طول خواهد کشید
پیاده برو …
واهه آرمن
خدایا با قدرت و توان من، نشدنی است؛ نه برای تو! دوست داشتم!۰
برای دوم اردیبهشت و ۵۲ سالگی قیصر امینپور و از زبان خودش: میخواستم که ولوله بر پا کنم ولی … با شور شعر محشر […]
نویسنده: شاون ایچر/ مترجم: علی نعمتی شهاب نیمه شب به تختخوابم رفتهام. حالا ساعت دو صبح است و من هنوز بیدارم. استرس […]
“هر یک از ما چیزی را از دست میدهیم که برایمان عزیز است. فرصتهای از دست رفته، امکانات از دست رفته، احساساتی […]