اخلاق، عدالت و باقی ماجراهای دنیای بی‌رحم کسب و کار

مدت‌ها است در این‌جا درددلی ننوشته‌ام. این ننوشتن طبعا به‌معنای نبودن درد نیست. عمیقا یاد گرفته‌‌ام که درد ـ هر چند سخت ـ تحمل کردنی است و ناامیدی، موقت. اما از سویی دیگر برای من، همیشه، نوشتن، یکی از مهم‌ترین راه‌های آرام‌ شدن در روزهای “ترانه و اندوه” بوده است. بنابراین امشب نکته‌ای را می‌خواهم بنویسم که احتمالا دغدغه‌ی بسیاری از جوانان هم‌سن و سال من است. امیدی ندارم که این نوشته تلنگری بر بر فردی باشد که موضوع نوشته‌ی من است؛ اما حداقل‌، ثبت شدن‌ خاطره‌ی اتفاقی که امروز برای‌ام افتاد، می‌تواند در حکم هشداری باشد برای منِ این روزها جوان در سال‌هایی دور که به سن و سال بزرگ‌ترهای امروز می‌رسم. 

********

از کار کردن روی تک‌تک پروژه‌هایی که کار کرده‌ام و همین‌طور از هم‌کاری با یک مدیر بزرگ‌تر لذت برده‌ام، چیز یاد گرفته‌ام و احساس خوبی داشته‌ام. اما متأسفانه اغلب اوقات پای مسائل مالی که پیش می‌آید، فقط برای‌‌ من و هم‌سن و سال‌های من، بزرگ‌ترین عایدی، تأثر و تأسف است … و این بزرگ‌ترین مشکل من در سال‌های کاری‌ام بوده است: این‌که همیشه آخر هر پروژه، تنها چیزی که سختی اجرای آن را توجیه می‌کند چیزی نیست جز این‌ها: “رزومه‌ی پربارتر / تجربه‌ی دوست‌داشتنی / دانش و مهارت‌های جدید” و وعده‌ به خود که این‌ها بعدها ثمر خواهند داد! 

واقعیت تلخ ماجرا اما این است که این وعده، تا زمانی که مجبور باشی برای دیگری کار کنی، هیچ‌وقت از راه نمی‌رسد. تمام دانش و مهارت و کیفیت‌‌ات، باید در خدمت افزایش تعداد صفرهای حساب آن دیگری باشد که حتا ثانیه‌ای مسئولیت و  کسری از ثانیه‌ زحمت را متقبل نشده است! 

********

من ناشکر و زیاده‌خواه نیستم و نبوده‌ام. همیشه بسیار بیش‌تر از آن‌که باید ـ به‌قیمت از دست رفتن سلامتی و لذت‌های زندگی ـ کار کرده‌ام و به کمِ بابرکت، معتقد. توجیه‌ام هم البته هم‌واره همان سه گانه‌ی “کسب تجربه / لذت از کار / یادگیری” بوده است و امید به نتیجه‌بخشی آن‌ها در آینده. نتیجه‌ای که با تمام وجود خدا را شاکرم امسال در کارهای مشاوره‌ی شخصی‌ام تجربه‌اش کردم و امیدوارم در سال‌های بعد بزرگ‌تر هم باشد! 🙂

اما واقعا از این تمِ تکراری دل‌ام می‌گیرد که وقتی برای دیگری کار می‌کنی، در زمان کار، “مشاور بادانش و مدیر پروژه‌ی گران‌قدر و باتجربه” هستم و مدتی بعدش که کار تمام شد، بده‌کارِ مالی آقایان و مسئول پی‌گیری مطالبات‌شان از کارفرمای زبان‌نفهم پروژه بابت کاری که من کرده‌ام و آن‌ها حتا تماشای‌اش هم نکرده‌اند. و خوب البته در به‌ترین حالت، این منت بر سر من گذاشته نمی‌شود که در برابر آن کار، “حقوق” گرفته‌ام! لابد این‌که آن حقوق، عادلانه بوده یا نه و کسری آن به پایان پروژه حواله داده شده هم اصلا مهم نیست. این نگاه ابزاری، دیوانه‌ام می‌کند …

********

آدم‌ها ابزار کسب درآمدهای آن‌چنانیِ شما نیستند بزرگ‌ترها. آن‌ها هم انسان‌اند. یادتان بیاید روزهایی که هم‌سن و سال همین جوان‌ها بودید. یادتان بیاید همان خاطرات‌تان را که برای ما روایت کردید از کسانی که دست‌‌تان را گرفتند و بالا کشیدندتان. همین!

پ.ن. این نوشته برآمده است از یک کیس کاری خاص که این روزها درگیرش هستم و چند خاطره‌ی بد سال‌های کاری‌ام را یادم آورد. بنابراین بزرگ‌ترهای دور و بر من، دوستان بزرگ‌وار هم‌کارم و کارفرمایان محترمی که احتمالا این‌جا را می‌خوانند، لطفا به خودشان نگیرند!

دوست داشتم!
۲
ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)
علی نعمتی شهاب

8 دیدگاه برای «اخلاق، عدالت و باقی ماجراهای دنیای بی‌رحم کسب و کار»

  1. من یک محل کار مشترک با شما داشتم…. تا الان فکر میکردم مشکل از منه که مدام به مشکلات مالی میخورم. بعد هم که حسابم ته کشید و نتونستم روی کار تمرکز کنم و گاهی حتی کیفیت کارم بیاد پایین، حس سرخوردگی بیاد سراغم. نمیدونم این موضوع چقدر ربط به اوضاع افتصادی فعلی کشور داره و تا چه حد مرتبط با رفتار و الگوی اخلاقی آدمهاست اما چیزی که میدونم اینه تجارب کاری من، حداقل از نظر مالی، هیچکدوم موفق نبودن…فکر هم نمیکنم راهی برای رفع چنین مشکلاتی باشه. شما هم در مقام مدیریت هلدینگ ها قرار بگیرین بنظرم بعید میرسه که این تجاربتون یادتون بمونه. احتمالا جملاتی مثل “من بواسطه اعتبارم موفق به گرفتن پروژه شدم ” و “سودی که از پروژه ها سهم من میشه، حقوق سالها تلاشه که کردم تا شرکت به اینجا برسه.” فکر میکنم حکایت کاخ و خوی کاخ نشینی مذکور در وصیت نامه معروف باشه 😉
    به هر رو اقتصاد سرمایه داری لاجرم چنین ساید افکت هایی رو هم داره….

  2. سلام علی جان
    یادم هست سر کلاس نوآوری دکتر فدائی، وقتی در مباحث مشارکت می کردیم و ایده ها و نظرات خودمون رو بیان می کردیم بلافاصله سوال دکتر از ما این بود که خوب سود (مالی) این کار برای شما چیه؟ از چه راهی برای شما پول جذب می کنه؟
    اصولا در انجام هر فعالیتی بایستی ملاحظات مالی رو هم در نظر گرفت. کم نیستند دوستانی که در کنار فعالیت هائی که علایق و توانمندیهاشون رو قلقلک می ده، مشاغل و فعالیت های اقتصادی ثابتی دارند و درآمد اصلیشون رو از اون راه کسب می کنند.
    اشکال از کارفرماها نیست. تاخیر و تخفیف یکطرفه در کارمزد همیشه هست و بوده و همیشه جزئی از پارامترهای محاسباتی باید باشه. در حقیقت به نظر من، اشکال در تشکیل پرتفوی کاری ما هست. همون جمله معروف که نباید همه تخم مرغ ها رو در یک سبد گذاشت اینجا هم صادقه. من به جای شما بودم تمام انرژی ام رو در یک زمینه کاری متمرکز نمی کردم.
    ما در خدمتیم رفیق…

  3. علی جان. این چیزی که نوشتی که مسئله عمومیه. در این ۱۲ سالی که من کار میکنم، هیچ سالی نبوده که شرکت های محترم زخمی روی دلم نذارن. اصلا براشون فرقی هم نمیکنه که مدرکت چیه. تخصصت چیه. شان و شخصیت که بماند.
    از شرکتی که ۵ سال پیش اونجا کار میکردم هنوز پول طلبکارم. از شرکت دیگه ایکه که ۳ سال پیش اونجا قراردادی داشتم هنوز ۶ برج حقوق طلبکارم. باورت میشه؟

    چند بار حتی تصمیم گرفتم درباره شون مستقیما بنویسم و اسمشون رو و کارهای زشتشون رو رو کنم. ولی باز هم دست نگه داشتم.
    ولی باید تصمیم بگیرم که به زودی حالی بهشون بدم.

  4. علی آقا واقعا حرف دل من رو هم زدی. من که واقعا به این نتیجه رسیدم که کار کردن یه بحثه و پول در آوردن یه بحثه دیگه. یعنی هیچ رابطه ای بین این دوتا برقرار نیست و قرار نیست با افزایش تلاش و زحمت، درآمد بیشتری کسب کنی.
    البته من علاوه بر مواردی که شما گفتی(رزومه‌ی پربارتر / تجربه‌ی دوست‌داشتنی / دانش و مهارت‌های جدید) یه طور دیگه هم خودم رو توجیه میکنم. میگم خیلی از بزرگان هم در سال های جوانی و شروع کار، درامد بالایی نداشتن و سالهای بعد، از دانش و تجربه کسب شده دستاوردهای زیادی داشتن!!

  5. حواستو بده بعدها ازخودت خجالت میکشی.من فرهنگی بودم .اما چطور بگم فکرمیکردم همیشه سالمم.تازه مادیات برای من الان هم بی ارزشه(مستاجرموبازنشسته)ولی زن وبچه ها چه گناهی کردند وقتی میتوانی وجمع نمیکنی.بعدا”یکشبه پیرمیشوی .هرالاغی بصرف داشتن مقداری پول برات قیافه میگیره . مواظب باش.ادم خوب وپاکی گیر بیا فقط برای اون کار کن بگردی هست .اونها دنبال ادم درست میگردند.

  6. ممنون از نقد کاملا درست شما 🙂
    کم‌کم باید درست کنم خودم را. حتما به پیشنهاد خوب‌تان عمل می‌کنم.

  7. سلام:)
    گمان کنم ایرادی به آن بزرگتر ها وارد نیست
    جسارتا اشکال در شماست و طرز نگاهتون به موضوع
    شاید باید همونقدر که تجربه های خوب و رزومه ی پربار و سوابق درخشان براتون مهمه، مسایل مالی هم!
    یک پیشنهاد دارم که صد در صد جواب میده
    به معامله ی سنگین با مبلغ قابل توجه طوری که مثلا ماهیانه یکی دو میلیون چک یا قسط داشته باشید. در این شرایط ناخودآگاه و بصورت اتومانیک اخلاق و برحوردتون با کارفرماها و صاحبکاران متفاوت میشه و درمورد مسایل مالی تون باهاشون قاطعانه برحورد میکنید
    بهمین راحتی;)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *