رهایی است حضورت که در حضور تو، دل
رها ز وسوسه‌‌ی هر چه بود می‌آید
یکی شدن به دلم هست با تو ای دریا
تو سینه بگشای اینک که رود می‌آید …
****
دلم به آمدن‌ت مشت زد به سینه که آه!
همان که خواهدم از تو ربود، می‌آید …
حسین منزوی
AUTHOR
علی نعمتی شهاب
2461 پستمطالب مرتبط
اولین پست لینک‌های هفته در سال جدید! سال نو مبارک و امیدوارم سالی سرشار از موفقیت و شادی و تندرستی برای شما […]
جری وایزمن این‌جا به نکته‌ی جالبی اشاره کرده: ریک پری در مبارزات انتخاباتی جمهوری‌خواهان برای انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۱۲ ایالات متحده در […]
دیشب که تا گرداب راندم، ساحل‌م گم بود وز ورطه تا ورطه تلاطم در تلاطم بود چون صبح برگشتم به ساحل، عشق […]
این‌جا، ولی هنوز از انبوهِ وهمِ خویش چشم مرا به حیرت می‌کاوی و در کویرِ دورِ نگاهم طرحی به‌جز گریز نمی‌یابی … […]