مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست!
چه گونه با جنون خود مدارا میکنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بیکسی «ها» میکنم هر شب …
محمد علی بهمنی
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست!
چه گونه با جنون خود مدارا میکنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بیکسی «ها» میکنم هر شب …
محمد علی بهمنی
شما عمری را پای ترجمه یکی از پشتوانههای اصلی ادبیات کلاسیک گذاشتید، غیر از آن هم حتی وقتی سراغ نویسندههای متاخرتر میروید […]
یار هی یار، یار! اینجا اگر چه گاه گُل به مستانِ خسته … خار میشود، اینجا اگر چه روز گاه چون شبِ […]
با توجه به اینکه قرار است لینکهای هفته از این بهبعد روزهای شنبه منتشر شوند، برویم سراغ قرار هفتگیمان. فقط فید لینکدونی […]
کار من تصویرسازی است. بعد [ناگهان] کسی از راه میرسد و آن را هنر مینامد! ویلیام دیکانینگ (نقاش هلندی) دوست داشتم!۳
۲ دیدگاه برای “ها کردن دستهای تهی …”
سلام
خیلی عالی بود
اشعار استاد بهمنی واقعا درجه یکند
سلام سحر خانم. ایمیل شما را دیدم؛ اما در این چند روز وقت کافی برای پاسخگویی نداشتم. بهزودی پاسخ سؤالاتتان را خواهم داد.