یار
هی یار، یار!
اینجا اگر چه گاه
گُل به مستانِ خسته … خار میشود،
اینجا اگر چه روز
گاه چون شبِ تار میشود،
اما بهار میشود.
من دیدهام که میگویم!
سید علی صالحی
یار
هی یار، یار!
اینجا اگر چه گاه
گُل به مستانِ خسته … خار میشود،
اینجا اگر چه روز
گاه چون شبِ تار میشود،
اما بهار میشود.
من دیدهام که میگویم!
سید علی صالحی
عطشی دارم از آن دست که ناگفتنی است در گلویم خبری هست که ناگفتنی است جاریام در دل گستردهی تنهایی خویش رو […]
ای جوهر سرداری سرهای بریده وی اصل نمیرندگی نسلِ نمیران خرگاه تو میسوخت در اندیشهی تاریخ هربار که آتش زده شد بیشهی […]
هرگز دلم نخواست بگویم هرگز مرگ از طنین هرگز میزاید اما همیشه از ریشهی همیشه میآید رفتن همیشه رفتن حتی همیشه در […]
فردا ششم اردیبهشت، ۳۲ ساله میشوم. اینکه چگونه زندگی با این سرعت از نقطهی آغاز تا پایانش در حال طی شدن است […]