کدام اقیانوس کم‌عمق؟

نام شرکتی را در یک نشریه‌ی تخصصی مدیریت می‌بینم که مدعی داشتن سابقه و تخصص در یکی از حوزه‌های اصلی فعالیت شرکت ماست. به‌عنوان یک رقیب بالقوه به سایت‌ش سر می‌زنم تا ببینم اوضاع از چه قرار است. اما هر چه می‌گردم در سایت جز آگهی‌های متعدد برگزاری کلاس‌ها و کارگاه‌های آموزشی جناب آقای مدیرعامل شرکت چیزی پیدا نمی‌کنم. آقای مدیرعامل تقریبا حوزه‌ای نیست که در آن توان تدریس نداشته باشد؛ از استراتژی گرفته تا فرایند و از بازاریابی گرفته تا مدیریت منابع انسانی و رفتار سازمانی! نگاهی به رزومه‌ی او می‌اندازم؛ دو سه سالی از من بزرگ‌تر است و دانش‌جوی دکترای گرایشی ناشناخته از مدیریت در یک دانشگاه ناشناخته‌تر است! در عجب‌م که واقعا سطح توان آدمی تا به کجاست؟

******

همه‌ی ما آدم‌هایی شبیه این آقای مدیرعامل را زیاد دیده‌ایم. آدم‌هایی که در بسیاری حوزه‌ها متخصص‌اند و در هر زمینه‌ای صاحب‌نظر و دارای حق اظهارفضل. خب شاید هم حق دارند. در زیر این آسمان آن‌قدر موضوع جذاب وجود دارد که آدم می‌تواند به همه‌شان هم علاقه داشته باشد و اگر کمی توانایی‌های غیرمعمول هم داشته باشد (مثلا بهره‌ی هوشی بالا یا حافظه‌ی بسیار خوب)، آن‌وقت حتما توان و صلاحیت ورود به همه‌ی حوزه‌ها را هم دارد! به این ترتیب مثلا من هر روز در حوزه‌ی خاصی کارشناس و متخصص می‌شوم؛ یک روز کارشناس فرایندهای کسب و کار هستم و فردا متخصص منابع انسانی. امروز مهندس ناظر فونداسیون پروژه‌ی ساختمانی هستم و فردا مهندس طراح سازه‌ی فلان پالایشگاه. امروز کارشناس ابزار دقیق هستم و فردا مهندس نصب دکل‌های مخابراتی. و یا حتا امروز مدیر مالی و اداری هستم و فردا استاد حقوق فلان دانشگاه! 😉

شرایط نامتعادل بازار کار و امنیت شغلی پایین هم البته عوامل تأثیرگذاری هستند. در هر حال من باید کار کنم و درآمد کسب کنم؛ هر جایی که بشود و با انجام هر کاری که می‌توانم. کیفیت انجام کار هم البته مهم است؛ اما من که دارم تلاش خودم را می‌کنم. ما مکلف به وظیفه‌ایم نه به نتیجه!

******

امروز علوم مختلف بشری تا آن‌جا گسترده و پیچیده شده‌اند که حتا آشنایی مختصر با همه‌ی آن‌ها هم ممکن نیست. اگر در قدیم عنوان “حکیم” شایسته‌ی بزرگانی مثل ابن‌سینا بود که در تمامی علوم دوران خودشان، متخصص بودند؛ پیدا کردن “حکیم” جزو محالات روزگار ماست.

تقسیم علوم و تخصصی شدن کارها تا جایی پیش رفته که به اعتقاد برخی، جهان در حال بازگشت به عصر پیش از آدام اسمیت است؛ عصری که در آن هر کس تنها می‌تواند در یک حوزه‌ی بسیار محدود متخصص باشد. این ایده را توماس مالون و هم‌کاران‌ش در تحقیقی مطرح کرده‌اند که نتایج آن در مقاله‌ای با عنوان “فراتخصص‌گرایی” در شماره‌ی ۱۲۳ ماه‌نامه‌ی گزیده‌ی مدیریت (آبان ۱۳۹۰) به چاپ رسیده است.+ به‌ عقیده‌ی آن‌ها، این یک تغییر پارادایم در شیوه‌ی کار کردن بشر است؛ یک موج عظیم که همه را با خود می‌برد. آن‌ها می‌گویند که ابتدا کارفرمایان با درک مزایای ناشی از این تغییر پارادایم، به آن تن خواهند داد و بعد از آن‌ها کارکنان هم به‌اجبار با آن همراه خواهند شد.

******

امیر مهرانی عزیز این‌جا از مزایای متخصص نبودن گفته است. من کاملا با نکاتی که امیر نوشته موافق‌م. اما می‌خواهم روی یک نکته‌ی نوشته‌ی امیر دست بگذارم؛ جایی که درباره‌ی نوآوری و استخراج الگو با دید بین‌رشته‌ای نوشته است. در واقع می‌توان این‌طور به ماجرا نگاه کرد که وقتی یک اقیانوس وسیع اما کم‌عمق باشی، به‌صورت بالقوه یک متخصص حل مسئله‌ی بی‌نظیر هم هستی؛ چرا که در مواجهه با هر مسئله، می‌توانی تعداد زیادی ایده‌های متفاوت و متنوع حل مسئله داشته باشی. اصلا پایه‌ی تکنیک حل مسئله‌ی TRIZ همین است: این‌که ممکن است جواب یک مسئله در فضای حل مسئله‌ای نباشد که یک متخصص دنبال آن می‌گردد. یک مثال کلاسیک‌ش این است که مهندسان طراح خودرو برای کاهش زمان عمل ترمزها تمام راه‌حل‌های مکانیکی را امتحان کردند؛ ولی بعدها فهمیدند که در واقع راه‌حل این مسئله، استفاده از مدارهای الکترونیکی است!

اما اگر کمی دقت کنید همین هم خودش نوعی تخصص است: تخصص تحلیل سیستم و حل مسئله. در واقع داشتن نگاه فراتخصصی و استخراج راه‌حل و الگو از حوزه‌های مختلف هم خودش نیازمند نوعی تخصص است. بنابراین اگر متخصص یک حوزه‌ی مشخص نیستید و اگر دوست ندارید خودتان را به یک حوزه‌ی کاری یا علمی محدود کنید، روی کسب دانش و مهارت تحلیل سیستم و حل مسئله تمرکز کنید. در واقع بسیاری از افراد موفق که در حوزه‌های مختلف کاری و علمی به چهره‌های برجسته تبدیل شدند، این موفقیت‌ها را به‌واسطه‌ی دانش و توان حل مسئله‌شان کسب کردند. فرایند و ابزارهای تحلیل و حل مسئله شاید در نگاه اول، ساده باشند و در تمام حوزه‌ها قابل کاربرد؛ اما به‌کارگیری به‌موقع و در جای درست‌شان خودش یک تخصص است. اما همین تخصص حل مسئله هم یک پیش‌نیاز دارد!

مدتی قبل حامد قدوسی هم در یک لیوان چای داغ‌ش در همین مورد نوشته بود +. حامد هم در مورد دانش‌مندانی نوشته بود که در شاخه‌های مختلف یک علم منشأ تأثیر شده‌اند. حامد نوشته بود که عامل موفقیت این دانش‌مندان فهم عمیق مبانی رشته‌ی علمی خودشان بوده است. 

******

از کنار هم گذاشتن پاراگراف‌های پراکنده‌ی بالا و با ترکیب نتایج تحقیق پروفسور مالون و نوشته‌های امیر و حامد می‌خواهم به این نتیجه برسم: انتخاب با شماست که یک برکه‌ی عمیق باشید یا یک اقیانوس کم‌عمق. اما اگر انتخاب‌تان دومی است، فراموش نکنید که هر اقیانوس نامی دارد! بنابراین اگر قرار است یک اقیانوس یک سانتی‌متری باشید، نام آن را پیدا کنید: قرار است در کدام رشته‌ی علمی یا کدام شاخه‌ی کاری اقیانوس کم عمق باشید؟

در دنیای پیچیده‌ی امروز، متأسفانه هیچ گریزی از متخصص بودن نیست: حتا اگر نخواستید دریاچه‌ی کم‌عمقی در یک رشته یا حوزه‌ی خاص باشید، آخرین راهِ پیشِ روی شما تبدیل شدن به یک متخصص حل مسئله است!

دوست داشتم!
۷
ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)
علی نعمتی شهاب

7 دیدگاه برای «کدام اقیانوس کم‌عمق؟»

  1. سنگین درحال استفاده کردنم! از ترجمه قبلی هم متشکرم.
    و از پروفسور مالون، امیر مهرانی و حامد قدوسی نیز!

  2. علی همه مواردی که گفتی رو قبول دارم. موضوعی که حامد قدوسی هم مطرح کرده به‌شدت قبول دارم. مبانی بسیار مهم است. موضوعی هم که من دربارش صحبت کردم نتیجه نوع شخصیت‌های متفاوت آدم‌هاست. موضوع دریاچه کم‌عمق بودن به معنی نفی متخصص بودن نیست. در نهایت کسی که داره در زمینه IT کار می‌کنه مثلا می‌تونه از موضوع‌های دیگه در کارش استفاده کنه اما مثلا نه مهارت برنامه‌نویسی داره و نه مهارت تحلیل نرم‌افزار اما می‌تونه صورت مسئله خوبی تعریف کنه و راه‌حل بده. (همون چیزی که تو گفتی)
    همه حرف من اینه که جایگاه رو بدونیم اتفاقا و براساس اون کار کنیم. و به شدت عقیده دارم که همه روال‌ها و ابزارها برای همه آدم‌ها خوب نیست و کار نمی‌کنه. هرکسی باید سبک، روال و ابزار خودش رو برای کار و زندگی به‌دست بیاره. به همین دلیل چیزی مثل TRIZ شاید به کمک همه نیاد. همه نتونن از الگوهای حل مسئله پیروی کنن. بلاگ‌نویسی مثلا تاثیر فوق‌العاده خوبی داره اما همه نمی‌تونن بلاگر خوبی باشن. اون بخش که گفتی درنهایت باید قدرت تحلیل داشت و مسئله حل کرد رو هم می‌خوام این نکته رو بهش اضافه کنم که این هم خودش بستگی به توانایی‌های اون شخص داره. بعضی‌ها شاید فقط بتونن صورت مسئله خوبی تعریف کنن و دیگران رو به سمت حل مسئله هدایت کنن.
    در نهایت دریاچه کم‌عمق بودن به معنی این‌که امروز کار ساختمون انجام بدیم، فردا تدریس کنیم، پس فردا نرم‌افزار بفروشیم نیست. بالاخره هرکسی باید تکلیف خودش رو با پرچسب برندش معلوم کنه.

  3. طبعا مخاطب این نوشته، کلاشانی که شما در موردشان نوشتید ـ کسانی که می‌دانند که نمی‌دانند و با وقاحت تمام خود را دانا جلوه می‌دهند ـ نیستند. این نوشته تنها امید دارد تلنگری بزند بر آدم‌هایی که فکر می‌کنند بدون متخصص بودن هم می‌توان موفق شد. همین.

  4. سلام
    وقتی معیاری برای ارزیابی وجود ندارد و دوغ و دوشاب با هم به فروش میرسد، نتیجه اش ناکامی آدمهای ناتوان نیست،‌چون آنها راههای مختلفی برای فروش بلد هستند و از انجام هیچ کاری ملاحظه نمیکنند، بلکه کار برای خوب ها سخت میشود که مشتری آنها را هم به همان چشم میراند.
    بداخلاقها ظاهرا موفق تر میشوند، چون آنها با هم تیم میشوند و برا یمنافعشان هر کاری میکنند، خوش اخلاقها اما چون هزار جور ملاحظه دارند، به هم نمی پیوندند و همیشه تنها میمانند و سخت تر روزگار میگذرانند.
    اینجاست که به گمانم ما هم در آنچه بر کسب و کارمان میگذرد نقش عمده داریم.
    به راستی ما برای مقابله با بداخلاقهای حرفه مان چه تلاشی کرده ایم؟
    سربلند باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *