روایت‌تان را برای‌ام بنویسید.
AUTHOR
علی نعمتی شهاب
2460 پستمطالب مرتبط
قرار گذاشتیم که لینک‌های هفته در شنبه شب منتشر شوند. بالاخره موفق شدم! 🙂 پیش از شروع: می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی […]
لبان‌مان همه خشکند و چشم‌ها چه ترند! درون سینه‌ی من شعرها چه شعله‌ورند! نیامد آن‌که سبویی عطش بنوشدمان هزار سال گذشته است […]
“نیمار تأکید کرد که برای تبدیل شدن به برترین بازیکن دنیا و کسب توپ طلا قصد ندارد با لیونل مسی رقابت کند. […]
شما برای قوانینی که شکسته‌اید، در ذهن‌ها ماندگار خواهید شد. داگلاس مک‌آرتور دوست داشتم!۱۴
۷ دیدگاه برای “مشاهده‌گر (۷)”
🙂
چه روایت قشنگی!
فرصتی برای فرد ایجاد شده است، فرد در تلاش است تا تمام استفاده را از آن ببرد. ولی، واهمه دارد از ادامه دادن به راه، نگاهش به بالا، نشان شک به مسیر است، این که کیفش در پایین است بدین معنی‌ست که هنوز آماده نیست.
در صورتی که آماده بود و ترسی نداشت می‌بایست با دو دست بالا می‌رفت و کیفش رو جلوی خودش می‌گرفت و به جای اینکه بالا رو نگاه کند دست‌هایش و مسیرش رو نگاه می‌کرد تا مطمئن می‌شد که در حال پیشروی صحیح است.
ممنون‌ام از همه‌تون
🙂
در راه رسیدن به یک هدف مشخص باید مسیر پیش رو را با دقت زیر نظر داشت.
حین حرکت به سمت اهداف , همیشه باید چشم انداز را نیز در نظر گرفت
وقتی میخوام کاری رو انجام بدم به دوردست یه نگاهی بکنم ببینم با این کار به چی میخوام برسم. آیا این کاری که میخوام بکنم همسو با اهداف و ارزشهام هست یا نه. اگه همسو نیست پس چند لحظه می ایستم رو همین پله و یکم فکر میکنم . شاید باید برگردم! و شاید باید ادامه دهم! گاهی باید وسط کاری که درگیرش شدم هم بایستم و به آن فکر کنم.
اگه بخوای خودتو پرت کنی پله ی ۱۰ تالاپی میوفتی زمین